خرید مناسب و ارزان در وین

دوستان امروز میخوایم یک مقدار در باره خرید کردن اجناس مختلف  در اتریش وبلاخص در  وین صحبت کنیم؛ اصولا هموطنان عزیز،  همشون  استادن و همه سوراخ سنبه ها را از ما بهتر میشناسند و احتیاجی به این نوشته ما ندارن اما (بیشتر…)

ادامه خواندنخرید مناسب و ارزان در وین

!الاغ

چند روز پیش، با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن  تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم، دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد! خانومم گفت :…

ادامه خواندن!الاغ

مادام….مادام….مادمازل! + 18

 نوشته‌ مهدی امیری  در می 9, 2009

چندین سال قبل،یادش بخیر! به قول معروف سال به سال گویی دریغ از پارسال! بگذریم، چی‌ داشتم می‌گفتم؟ آها، از سال‌های گذشته، خدمت شما عرض کنم که من جزو کارهای مختلفی‌ که کردم یکی‌ هم رانندگی‌ تاکسی‌ بوده، که اتفاقا هم از همه کارایی که تا حالا افتخار انجام دادنشونو داشتم بیشتر دوست داشتم! هر روز ، در مورد من شاید بهتره بگم هر  شب، چونکه من شب‌ها کار می‌کردم، هر شب که میرفتیم سر کار (بیشتر…)

ادامه خواندنمادام….مادام….مادمازل! + 18

گفتم، گفت!

گفتم  شنیدی یک دخترخانوم مصری در اعتراض به اسلام گرایی در مصر عکسای لختیشو تو وبلاگش گذاشته؟
گفت اره! (بیشتر…)

ادامه خواندنگفتم، گفت!

تولد مضاعف!

Vienna 22 Nov 2011 برای اکثر دوستان امروز،  روزیه مثل همه روزهای دیگه، برای من اما روز بسیار مهمیه، امروز تولد دخترم بود، جای همگی خالی، تولدشم جشن گرفیم، خیلی…

ادامه خواندنتولد مضاعف!

اینترنت و عوارض جانبی!

دوستان میخوام امروز توجه پدر و مادر ها رو به موضوعی جلب کنم که به نظر من خیلی مهمه، اونم داستان بچه هاست و اینترنت، اینترنت دیگه پیر و جوون…

ادامه خواندناینترنت و عوارض جانبی!

عنکبوت زیبای من!

ارسال‌شده در  نوشته‌های بابی در فوریه 8, 2010 نویسنده: مهدی امیری خدمت شما عرض کنم که پارسال همین موقع‌ها بود داشتم جارو میزدم، ایندفعه نه تو خونه بلکه تو مغازه!…

ادامه خواندنعنکبوت زیبای من!

دوست بیاد ماندنی!

دوستان سعی کنین که دوستان و آشناهاتونو فراموش  نکنین، ازشون بی خبر نمونین، با همدیگه در ارتباط باشین، نمیدونین با یک تلفن کوتاه، با چند  جمله صحبت و حال و احوال، چقدر طرف مقابلتون رو خوشحال میکنین!
من خودنم دیروز با یکی از دوستان نشسته بودیم تو مغازه که در باز شد (بیشتر…)

ادامه خواندندوست بیاد ماندنی!

خرید در روز های تعطیل در وین !

دوستان همونطوری که مطلع هستید، مغازه ها در  وین و کلا در تمام   اتریش در روز های تعطیل، اجازه باز کردن ندارند!   ما ایرانی هام که خیلی وقتا درست…

ادامه خواندنخرید در روز های تعطیل در وین !

قصه های من و دخترام!

دختر کوچیکم دیروز اومده مغازه پیشم، میخنده، میگم بابا چرا میخندی، میگه بابی تو هم یه چیزیت میشه ها! میپرسم چرا بابی؟ میگه اخه تو خودت iphone داری اونوقت بازم رفتی…

ادامه خواندنقصه های من و دخترام!

فقط پنج دقیقه!

دوستان این نوشته رو امروز دوستی‌ برای من میل کرده قبلشم ۲۰۰ دفعه دیگه خونده بودم، بعضی‌ از شما‌ها هم ممکنه هزار دفعه خونده باشین! نویسندشم نمیدونم کیه که بنویسم،…

ادامه خواندنفقط پنج دقیقه!

Bobby چه بر سر بابی اومد؟!

نوشته‌های Bobby خدا بیامرز!
Bobby خدا رو شکر نمرده،خیلی‌ هم زندست و هر روز با شما عزیزان در تماسه! اما چونکه دیگه به اسم  Bobby چیزی نمینویسه، یک خدا بیامرزی واسش میگیم که هم اون فیضی ببره و هم ما ثوابی کرده باشیم! (بیشتر…)

ادامه خواندنBobby چه بر سر بابی اومد؟!

شراب قرمز

 نوشته‌ Mehdi Amiri در 18, 2010

چند روز پیش بود، اومدم سر صبحی‌ در مغازه رو باز کنم، دیدم آقایی  پرسید مغازتون بازه، گفتم همین الان، چند لحظه صبر کنین.

اومد تو، پرسیدم می‌تونم کمکتون کنم؟

گفت، می‌تونین ۲ یورو بهم بدین؟

گفتم واسه چی‌؟

گفت میخوام شراب بخرم !

(بیشتر…)

ادامه خواندنشراب قرمز

بابا حسن

مهدی امیری  اکتبر 3, 2010 سواد نداشت اما شاهنامه رو حفظ بود! روزی ۴ بسته اوشنو ویژه می‌کشید، بابا حسنو میگم، همه می‌دونستیم که حب هم میندازه اما هیچکی بروش…

ادامه خواندنبابا حسن

!پلیس خوب

نوشته مهدی امیری  Mehdi Amiri سپتامبر 22, 2010 ۳ هفته پیش بالاخره فرصتی پیدا شد که برم یک تلویزیون بخرم, قدیما که جوونتر بودیم, هر وقت یک وسیله الترونیکی میخردیدم…

ادامه خواندن!پلیس خوب

فی‌ داخلون!

نوشته مهدی امیری سپتامبر 13, 2010

نزدیکای ظهر بود که در باز شد و اومد تو، بیست، بیست و یکسالی میشد که ندیده بودمش، خیلی‌ خوشحال شدم، خیلی‌ قیافش عوض شده بود، ولی‌ طبق معمول بهش گفتم، تو اصلا تکون نخوردی، هیچ عوض نشدی!
گفت تو هم اگه موهات  سفید نشده بود، فکر می‌کردم همین دیروز دیدمت!
گفتم چی‌ شد بابا، یکدفعه غیبت زد؟ (بیشتر…)

ادامه خواندنفی‌ داخلون!

ساواکی!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی سپتامبر 9, 2010

 یادش بخیر زمان دانشجویی، مام مثل اکثر جوونای اون زمان که از ایران رفته بودیم انگلیس  بحساب درس بخونیم، هر شب تو دیسکوتک‌ها و کازینو‌ها ولو بودیم، البته خداییش درسمونم میخوندیم! (بیشتر…)

ادامه خواندنساواکی!

حقوق زنان!

  ارسال‌شده در نوشته‌های بابی آگوست 29, 2010 شما همتون  شاهدین که من همیشه از حق خانوما دفاع کردم! واقعا هم که پیش وجدان خودم، شرمنده نیستم که حق خانوما…

ادامه خواندنحقوق زنان!

در دسترس نمیباشد!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی آگوست 23, 2010

چند روز پیش یکی‌ از مشتریان گرامی‌ که چند وقتیه از ایران اومدن و بر ورویی هم دارن، تشریف آوردن پیش من!
فرمودند منو یادتون میاد، من با خانوم فلانی‌ اومدم پیشتون، شما لطف کردین این تلفونو بهم دادین؟
گفتم بله خانوم کاملا یادمه، ممکنه خانوم فلانی‌ یادم بره اما خاطره شما در ذهن بنده همیشه  موجوده! (بیشتر…)

ادامه خواندندر دسترس نمیباشد!