شری جون

چند سال پیش بود, میخواستم برای اولین بار بعد  از سالیان سال نوروز رو در جمع خانواده در ایران بگذرونم, با هزار مشکل  بالاخره اوضاع  رو جوری برنامه ریزی کردم که بتونم ٢-٣ هفته ای مغازه رو تعطیل کنم و کارا رو راست و ریست کردم و تا جایی رسوندم که دیگه  رفتم و بلیت هواپیما رو رزرو کردم.
خرید بلیت از هواپیمایی جمهوری اسلامی هم که میدونین راه و روش خودشو داره و با هیچ قاعده و قانون  رایجی در این صنعت, همخونی نداره! (more…)

Continue Readingشری جون

یک روز به یاد ماندنی

دوستان امروز جاتون خالی با دخترام رفته  بودیم سینما, بلیطو که گرفتیم, هنوز بیشتر از یکساعت تا شروع فیلم مونده بود. گفتم بچه ها اگه  گرسنتونه, این بالا  رستوران خوبی…

Continue Readingیک روز به یاد ماندنی

استخوان بزرگ

دیروز دوستان وسط زمستون اینجا تو وین ١٣-١٤ درجه بود, اصلا هوا بهاری! تو روزنامه امروز خوندم که درخت های گیلاس تو بعضی  از منطقه های وین, شکوفه  زدن و…

Continue Readingاستخوان بزرگ

قاضی منصف

بیست و چند سال پیش بود, دادگاه داشتم با صابخونه و ساعت ٩ باید اونجا میبودم,  با وجودی که خیلی زود هم از خونه زده بودم  بیرون, از شانس بد…

Continue Readingقاضی منصف

کامبوزیا

میگه فلانی هم خدا رو شکر بچه دار شد. میگم خوب مبارکه انشالله, چی هست بچش, پسره, دختره؟ میگه راستش نمیدونم بخدا, یعنی اسمشم میدونم ها, اما نمیدونم این اسم…

Continue Readingکامبوزیا

که شیر آسان نمود اول!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی! در دسامبر 14, 2008 از شما چه پنهون، چند وقتی‌ هست که این شیر لامصب حموم ما چیکه میکنه و خانومم هر روز گیر میده که…

Continue Readingکه شیر آسان نمود اول!

شانس الله

ناراحت تو مغازه نشسته بودم که در باز شد و حمید وارد شد. بعد از حال و احوال گفت که امروز یک جورایی حس میکنم که سر حال نیستی! گفتم…

Continue Readingشانس الله

چینی قلابی

نوشته مهدی امیری ۲۰ آگوست ۲۰۱۲

دوستان ماجرای امروزمون ، در اصل بر میگرده به ۷-۸ سال پیش! تازه ازدواج  کرده بودیم  و همسر گرامی از ایران تشریف آورده بودن,  مام  با وجودی که تا اون زمان زندگی مجردی داشتیم اما  همه  جور هم وسائل خونگی داشتیم اما خوب دیگه، هموطنان رو که میشناسید، وقتی از ایران میان، هیچی رو قبول ندارن! تا چند ماه و حتی سالیان سال، هر چی  تو ایران داشتن،   بهتره از اینجا!

(more…)

Continue Readingچینی قلابی

دعوت!

نوشته مهدی امیری  در آگوست 6, 2010

چقدر من این تعارفات ایرانی رو دوست دارم، ۳ روز پیش تو مغازه بودم که خانومی، هم سنّ و سال خانوم خود بنده وارد مغازه شد!
بعد از سلام و علیک گرم و گیرا و جای خانوم بچه‌ها خالی‌ نباشه و انشالا بزودی برگردن و دلتنگی‌‌ها تموم بشه و این حرفا گفت که من امروز خودم اومدم پیشتون که دعوتتون کنم که یک روز یا یک شب، هر جوری که راحت تر هستین و وقتتون اجازه میده تشریف بیارین پیش ما، شامی، ناهاری در خدمتتون باشیم!
گفتم خدمت از ماست خانوم!
  هر چی‌ فکر کردم، اصلا قیافه  خانومه یادم نمی‌اومد رومم نمیشد که ازش بپرسم که شما اصلا کی‌ هستی‌! بی‌ انصاف همشم میگفت شوهرم، یکدفم اسمشو نمیگفت که من بدونم شوهرش کیه!
(more…)

Continue Readingدعوت!

…. هر جا که روی

چند روز پیش  یکی از دوستان اومده بود پیشم، حالش خیلی گرفته بود، میپرسم چته؟! میگه باید ۳ روز دیگه برم بیمارستان ،عمل دارم! میپرسم عمل چی؟ میگه روده ،…

Continue Reading…. هر جا که روی

شاهنامه آخرش خوشه!

می 19, 2009 نوشته مهدی امیری

معمولا من خاطراتمو با یادش بخیر شروع می‌کنم اما ایندفعه خدائیش نمیدونم بگم یادش بخیر یا نگم، خاطرش هم تلخه و هم شیرین!

بله، چندین سال پیش بود، اگه اشتباه نکنم ۱۹۸۹میلادی یعنی‌ ۲۰ سال قبل، با یکی‌ از دوستان مسافرتی داشتیم به کشور ترکیه و یا به قول یکی‌ از دوستان سرزمین (more…)

Continue Readingشاهنامه آخرش خوشه!

آموزش زبان آلمانی در چند دقیقه!

دوستان با بهتر شدن هوا و نزدیک شدن عید نوروز و آغاز فصل سیر و سفر برای هموطنان عزیز ایرانی به این فکر افتادیم که کلمات و جملاتی را که ممکن است مورد احتیاج عزیزانی که به کشورهای آلمانی زبان مانند اتریش، آلمان، سویس ولیشتن  اشتین سفر میکنند ، قرار بگیرد در نوشته ای تقدیم هموطنان نماییم! (more…)

Continue Readingآموزش زبان آلمانی در چند دقیقه!

طنز تعمیر اجاق گاز!

چند هفته ای بود که عیال  هر روز میگفت که اجاق گازمون درست کار نمیکنه، یکی  از شعله هاش روشن نمیشه! منم میگفتم عیب نداره حالا، ۴ تا شعله هستن، ۳ تای…

Continue Readingطنز تعمیر اجاق گاز!

مردان حامله!

نوشته مهدی امیری ( Mehdi Amiri)  در ژانویه 11, 2009

دخترم پرسید، بابا مگه مردام حامله میشن؟
گفتم نه بابا جون، تو حتما اون خبرو تو رادیو تلویزیون شنیدی که میگفت یک مرد حامله شده، اما اون مرد نبوده، زن بوده ، تغیر جنسیت داده، وگرنه عزیزم مرد که حامله نمی‌شه!

گفت بابا تغیر جنسیت دیگه چیه؟ ( با خودم گفتم عجب گیری افتادیم با این بچه) گفتم (more…)

Continue Readingمردان حامله!