😨😱🙄!بی حیایی تا کجا؟! بی مرامی تا چه حد ؟! به کجا چنین شتابان ؟

باور کنین دوستان, نمیدونم بگم, نگم, اصلا رو م نمیشه بگم ! دوستم رفته سفر یونان , برگشته بهم زنگ زده که آقا, خیلی جات خالی بود, خیلی خوش گذشت,…

ادامه خواندن😨😱🙄!بی حیایی تا کجا؟! بی مرامی تا چه حد ؟! به کجا چنین شتابان ؟

تبدیل یورو به تومن

 

داستان مال یکی دو سال پیشه, داشتم نرخ ارزها رو مینوشتم که  یکی از بچه ها وارد شد, پسر خوبیه ها اما پرت و پلا زیاد میگه, یعنی من خودم که خدای تیر و تار گفتن و چرت و پرت نوشتن,  هستم, انگشت کوچیکشم نمیشم!
میشینه صبح تا شب این تلویزیونای ماهواره رو میبینه, دوست داره بعد با همم بحث کنه, منم که اصلا اهل بحثای سیاسی نیستم نه اینکه علاقه ای نداشته باشم اما هیچ اصراری به اینکه بخوام کسی رو متقاعد کنم, ندارم و همیشه هم این امکان رو میدم که ممکنه من اشتباه کنم یا اشتباه یک خبری رو شنیده باشم اما اون نه, اگرم ٢٠٠ در صد بفهمه  که داره خلاف میگه حاضر نیست اما که یک ذرم کوتاه بیاد!

(بیشتر…)

ادامه خواندنتبدیل یورو به تومن

شری جون

چند سال پیش بود, میخواستم برای اولین بار بعد  از سالیان سال نوروز رو در جمع خانواده در ایران بگذرونم, با هزار مشکل  بالاخره اوضاع  رو جوری برنامه ریزی کردم که بتونم ٢-٣ هفته ای مغازه رو تعطیل کنم و کارا رو راست و ریست کردم و تا جایی رسوندم که دیگه  رفتم و بلیت هواپیما رو رزرو کردم.
خرید بلیت از هواپیمایی جمهوری اسلامی هم که میدونین راه و روش خودشو داره و با هیچ قاعده و قانون  رایجی در این صنعت, همخونی نداره! (بیشتر…)

ادامه خواندنشری جون

دعوت!

نوشته مهدی امیری  در آگوست 6, 2010

چقدر من این تعارفات ایرانی رو دوست دارم، ۳ روز پیش تو مغازه بودم که خانومی، هم سنّ و سال خانوم خود بنده وارد مغازه شد!
بعد از سلام و علیک گرم و گیرا و جای خانوم بچه‌ها خالی‌ نباشه و انشالا بزودی برگردن و دلتنگی‌‌ها تموم بشه و این حرفا گفت که من امروز خودم اومدم پیشتون که دعوتتون کنم که یک روز یا یک شب، هر جوری که راحت تر هستین و وقتتون اجازه میده تشریف بیارین پیش ما، شامی، ناهاری در خدمتتون باشیم!
گفتم خدمت از ماست خانوم!
  هر چی‌ فکر کردم، اصلا قیافه  خانومه یادم نمی‌اومد رومم نمیشد که ازش بپرسم که شما اصلا کی‌ هستی‌! بی‌ انصاف همشم میگفت شوهرم، یکدفم اسمشو نمیگفت که من بدونم شوهرش کیه!
(بیشتر…)

ادامه خواندندعوت!

هر جا که روی….

چند روز پیش  یکی از دوستان اومده بود پیشم, حالش خیلی گرفته بود, میپرسم چته؟! میگه باید ۳ روز دیگه برم بیمارستان ,عمل دارم! میپرسم عمل چی؟ میگه روده ,…

ادامه خواندنهر جا که روی….

…. هر جا که روی

چند روز پیش  یکی از دوستان اومده بود پیشم، حالش خیلی گرفته بود، میپرسم چته؟! میگه باید ۳ روز دیگه برم بیمارستان ،عمل دارم! میپرسم عمل چی؟ میگه روده ،…

ادامه خواندن…. هر جا که روی

کلاغه میگه قار قار!

نوشته مهدی امیری می 26, 2010 خانوم  بچه هاش یکماهی بود که رفته بودن ایران، بعد از کارش چونکه هوا خوب بود به دوستش زنگ زد که برن تو شهر…

ادامه خواندنکلاغه میگه قار قار!

!ادب مرد به ز دولت اوست

نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹ نمی‌دونم این چه عادت زشتیه که بعضی‌ از ما ایرانیها داریم، بعضی‌ از ماها، اکثرا  جوونتر ها، خیلی‌ که با همدیگه دوست میشن، برای…

ادامه خواندن!ادب مرد به ز دولت اوست

ادب مرد به ز دولت اوست!

نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹ نمی‌دونم این چه عادت زشتیه که بعضی‌ از ما ایرانیها داریم، بعضی‌ از ماها، اکثرا  جوونتر ها، خیلی‌ که با همدیگه دوست میشن، برای…

ادامه خواندنادب مرد به ز دولت اوست!

!الاغ

چند روز پیش، با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن  تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم، دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد! خانومم گفت :…

ادامه خواندن!الاغ

……یارو گفت

نوشته مهدی امیری در فوریه 6, 2010

خیلی‌ اخماش تو هم بود، با صد من عسل هم نمیشد خوردش، گفتم چی‌ شده رفیق ؟ نبینم اینجور اوضات در هم بر هم باشه، خیلی‌ پریشونی!
گفت میخواستی چی‌ بشه؟ پدرم در اومده، نمیدونم من چه گناهی کردم که اینجوری باید کفارشو پس بدم! (بیشتر…)

ادامه خواندن……یارو گفت

مادر بزرگ!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در ژوئن 6, 2009 یادش بخیر دوران بچگی‌، ۱۳-۱۴ سالم بود،  یکروز جمعه تو ماه رمضون، ٢ ساعتی‌ مونده به افطار، داشتیم با ۲ تا از…

ادامه خواندنمادر بزرگ!