! اهلام یا شایدم احلام
میگم اسمت چیه؟ میگه اهلام. میگم جان؟! میگه اهلام. میگم اهلن و سهلن؟! میگه نه اهلام. میگم اسمتو پرسیدم! میگه اسمم اهلامه. میگم شاید پدر و مادرت گفتن الهام، یارو…
میگم اسمت چیه؟ میگه اهلام. میگم جان؟! میگه اهلام. میگم اهلن و سهلن؟! میگه نه اهلام. میگم اسمتو پرسیدم! میگه اسمم اهلامه. میگم شاید پدر و مادرت گفتن الهام، یارو…
نوشته مهدی امیری ۶ دسامبر ۲۰۱۴ دخترام ولکن نبودن, میگفتن, همه بچه ها تو خونشون یک حیوون دارن, مام میخوایم, باید تو یک سگ بگیری که ما باهاش بازی کنیم.…
خانومه ٨٥ سالشه , میگه من عاشق گربم. میگم گربه دارین تو خونه؟ میگه نه. میگم چرا یکی نمیارین؟ میگه یکی داشتم, خیلی هم دوسش داشتم, چند سال پیش مرد,…
نوشته مهدی امیری ۱۹ آپریل ۲۰۱۴ هفته پیش دوستان, یکشنبه ای با بچه هام رفته بودیم استخر, خیلی آدم اونجا بودن منجمله دو تا خانوم هموطن عزیز که اونا هم…
لطفا برای استفاده از طریقه پرداخت با Paypal روی DONATE زیر کلیک کنید:
ارسالشده در نوشتههای بابی! در دسامبر 14, 2008 از شما چه پنهون، چند وقتی هست که این شیر لامصب حموم ما چیکه میکنه و خانومم هر روز گیر میده که…
دوستان آیا میدونستین چند نفر ایرانی هم اسم شما هستند! من خودم تا دلتون بخواد هم اسم دارم تو ایران، تا همین دقیقه که دارم این مطلب علمی و اجتماعی…
چند روز پیش یکی از دوستان اومده بود پیشم، حالش خیلی گرفته بود، میپرسم چته؟! میگه باید ۳ روز دیگه برم بیمارستان ،عمل دارم! میپرسم عمل چی؟ میگه روده ،…
چند هفته ای بود که عیال هر روز میگفت که اجاق گازمون درست کار نمیکنه، یکی از شعله هاش روشن نمیشه! منم میگفتم عیب نداره حالا، ۴ تا شعله هستن، ۳ تای…
نوشته مهدی امیری ( Mehdi Amiri) در ژانویه 11, 2009
دخترم پرسید، بابا مگه مردام حامله میشن؟
گفتم نه بابا جون، تو حتما اون خبرو تو رادیو تلویزیون شنیدی که میگفت یک مرد حامله شده، اما اون مرد نبوده، زن بوده ، تغیر جنسیت داده، وگرنه عزیزم مرد که حامله نمیشه!
گفت بابا تغیر جنسیت دیگه چیه؟ ( با خودم گفتم عجب گیری افتادیم با این بچه) گفتم (بیشتر…)
نوشته مهدی امیری می 26, 2010 خانوم بچه هاش یکماهی بود که رفته بودن ایران، بعد از کارش چونکه هوا خوب بود به دوستش زنگ زد که برن تو شهر…
نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹ نمیدونم این چه عادت زشتیه که بعضی از ما ایرانیها داریم، بعضی از ماها، اکثرا جوونتر ها، خیلی که با همدیگه دوست میشن، برای…
ارسالشده در نوشتههای بابی در فوریه 8, 2010 نویسنده: مهدی امیری خدمت شما عرض کنم که پارسال همین موقعها بود داشتم جارو میزدم، ایندفعه نه تو خونه بلکه تو مغازه!…
نوشته مهدی امیری Mehdi Amiri می 17, 2010 life is a play چند وقت پیش با برادرم که رل یک آدم فهمیده و دانشمند رو بازی میکنه! صحبتی داشتیم…
نوشته مهدی امیری ارسالشده در نوشتههای بابی در فوریه 28, 2010 از شما چه پنهون من بعد از مدتها ۳-۴ ماه پیش ۲ تا شلوار خریده بودم که یک خورده…
نوشته مهدی امیری در فوریه 6, 2010
نوشته Mehdi Amiriدر ژانویه 6, 2010 چند روز پیش جای همگی خالی شام دعوت بودیم،تا ساعت هفت و نیم که سر کار بودم تا برگشتم خونه چیزی حدود ۸ شب شده…
نوشته مهدی امیری در آوریل 14, 2009 شنبهای خانوم یکی از دوستان ارمنی که خیلی هم سر به سر همدیگه میذاریم زنگ زد که چطوری و جای خانوم بچهها خالی…