قسم بی خطر

میگه به نظر تو آدم بچشو بیشتر دوست داره یا مادرشو؟
میگم, این دوتا رو نمیشه با هم مقایسه کرد, عشق به مادر یک چیزه, عشق به فرزند یه چیز دیگه, آدم عاشق هردوشونه و نمیتونه بگه که کدوم یکی رو بیشتر دوست داره .
میگه فکر کن در یک حالت فرضی , مجبور باشی, بین مادرت و فرزندت یکی رو انتخاب کنی, تصمیمت چی خواهد بود؟
میگم من (بیشتر…)

ادامه خواندنقسم بی خطر

صنار بده آش

میگم, اش نخورده و دهن سوخته که میگن همین داستان ماست!
میگه باز چیه سر و صدا راه انداختی؟
میگم, اینو قبول کن, اونایی که آش میخورن ها, آشخورشون ملسه, میدونن چه جوری آشو نوش جون کنن که آبم از آب تکون نخوره, هر روزی هم یک جور آش میخورن, هیچکی هم بهشون نمیگه بالای چششون ابروست!
میگه داستان اش چیه؟! (بیشتر…)

ادامه خواندنصنار بده آش

کیس مناسب برای درخواست پناهندگی

والا دوستان , بعضی وقتا چیزایی میشنوم که مات میمونم. خانومه زنگ زده میگه, اقای … میگم بفرمایید در خدمتم.
میگه من از ایران مزاحمتون میشم, یکمقدار راهنمایی میخواستم در مورد پناهندگی, شما میتونین کمک کنین؟

(بیشتر…)

ادامه خواندنکیس مناسب برای درخواست پناهندگی

کس مناسب برای کسب پناهندگی

والا دوستان , بعضی وقتا چیزایی میشنوم که مات میمونم. خانومه زنگ زده میگه: اقای ... میگم بفرمایید در خدمتم. میگه من از ایران مزاحمتون میشم, یکمقدار راهنمایی میخواستم در…

ادامه خواندنکس مناسب برای کسب پناهندگی

مژده, مژده !

آقا بد جوری داریم خوشبخت میشیم و خودمونم اصلا حالیمون نیست!  خبرای خوش یکی بعد از دیگری, مسلسلوار به سمت ما, سرازیر شدن.
تو فیسبوک لحظه به لحظه میبینی نوشتن, مژده,مژده, هموطنان مژده !
یکی مژده میده , ملت کجایین که خبر خوش داریم واستون, از حالا میتونین غذا سفارش بدین, ما درب منزل تحویلتون میدیم! (بیشتر…)

ادامه خواندنمژده, مژده !

دعوت!

نوشته مهدی امیری  در آگوست 6, 2010

چقدر من این تعارفات ایرانی رو دوست دارم، ۳ روز پیش تو مغازه بودم که خانومی، هم سنّ و سال خانوم خود بنده وارد مغازه شد!
بعد از سلام و علیک گرم و گیرا و جای خانوم بچه‌ها خالی‌ نباشه و انشالا بزودی برگردن و دلتنگی‌‌ها تموم بشه و این حرفا گفت که من امروز خودم اومدم پیشتون که دعوتتون کنم که یک روز یا یک شب، هر جوری که راحت تر هستین و وقتتون اجازه میده تشریف بیارین پیش ما، شامی، ناهاری در خدمتتون باشیم!
گفتم خدمت از ماست خانوم!
  هر چی‌ فکر کردم، اصلا قیافه  خانومه یادم نمی‌اومد رومم نمیشد که ازش بپرسم که شما اصلا کی‌ هستی‌! بی‌ انصاف همشم میگفت شوهرم، یکدفم اسمشو نمیگفت که من بدونم شوهرش کیه!
(بیشتر…)

ادامه خواندندعوت!

!احوالپرسی با خارجی ها

دوستان حال و احوال کردن هم با این خارجیها درد سره بخدا! دیروز دیدم یکی از مشتری های اتریشی اومد تو مغازه, چونکه چند دفه ای اومده بود پیشم, گفتم…

ادامه خواندن!احوالپرسی با خارجی ها

!حکم

نوشته مهدی امیری 21, 2009

تلفن زنگ زد, محسن بود, گفت: چه طوری؟ گفتم: مثل همیشه, نفسی میاد.

گفت: والا همونشم واسه تو زیاده, حیف اون اکسیژن!

گفتم:: لطف شما همیشه شامل حال من بوده, خود خرت چطوری؟

گفت: میزون, همه چیز عالی‌.

پرسیدم خانومت خوبه؟ مثل اینکه خونه نیست, خیلی‌  داری با جرات پشت تلفن حرف میزنی!

گفت:  اره اونم خوبه, امروز دوره دارن با خانوما, از صبح رفته,  تا آخر شب هم نمیاد.

گفتم: خوش بحالت, قدر ازادیتو بدون!

گفت: تو چی‌ میگی‌ دیگه, تو که  خانم بچه‌هات الان چندین هفتس رفتن مسافرت؟

گفتم: حالا میخواستم واسه تو هم خوشحال باشم, ناراحتی‌؟ (بیشتر…)

ادامه خواندن!حکم