لیست کالا های ممنوع الورود به ایران

فهرست 75 کالای وارداتی لوکس و غیرضرور که با تصویب جدید دولت، ثبت سفارش آنها متوقف شد، منتشر شد.
حمید صافدل معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت امروز چهارشنبه در گفتگو با مهر، با بیان اینکه ثبت سفارش واردات کالاهای مشمول اولویت 9 و 10 (کالاهای لوکس و غیرضرور) فعلا متوقف شد، گفت: در حال بررسی این کالاها هستیم تا واردات آنها را تعیین تکلیف کنیم.
فهرست کامل (بیشتر…)

ادامه خواندنلیست کالا های ممنوع الورود به ایران

* نظام قضایی اتريش

نوشته شده توسط علی طالع زاری يكشنبه ، 1 فروردين 1389 ، 20:41 تشكيلات ۱۴۰ دادگاه بخش، ۲۰ حوزه دادگاه شهرستان، ۴ حوزه دادگاه عالي استاني و دادگاه عالي مركزي،…

ادامه خواندن* نظام قضایی اتريش

چینی قلابی

نوشته مهدی امیری ۲۰ آگوست ۲۰۱۲

دوستان ماجرای امروزمون ، در اصل بر میگرده به ۷-۸ سال پیش! تازه ازدواج  کرده بودیم  و همسر گرامی از ایران تشریف آورده بودن,  مام  با وجودی که تا اون زمان زندگی مجردی داشتیم اما  همه  جور هم وسائل خونگی داشتیم اما خوب دیگه، هموطنان رو که میشناسید، وقتی از ایران میان، هیچی رو قبول ندارن! تا چند ماه و حتی سالیان سال، هر چی  تو ایران داشتن،   بهتره از اینجا!

(بیشتر…)

ادامه خواندنچینی قلابی

ریاضیات و احتمالات

دوستان یادش بخیر زمان بچگی، دبیرستان که میرفتم، کلاس دوم، سوم بودم برادر بزرگترم دانشجو بود،با وجود ۶ – ۷ سال اختلاف سن، رابطه بسیار خوب و  نزدیکی داشتیم، هر روز که از دانشگاه برمیگشت، ساعت ها از اتفاقات روزانه با همدیگه صحبت میکردیم، خاطرات شیرین و بسیاری ز اون مکالمات برامون مونده اما یک حرف برادرم و شاید بهتره بگم یک  تئوری اخوی گرامی رو  هیچوقت فراموش نمیکنم (بیشتر…)

ادامه خواندنریاضیات و احتمالات

باغ انار! the Pomegranate garden

نوشته مهدی امیری ۲۳ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۲ آوریل ۲۰۰۹ زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی‌ داشتیم که ما بچه‌ها خیلی‌ دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا…

ادامه خواندنباغ انار! the Pomegranate garden

ساعت ضد ضربه!

دوستان فردا نه، پس فردا عید تموم میشه و ما هنوز یک خاطره هم از عید براتون تعریف نکردیم، این حکایتی که میخوام  براتون تعریف کنم برمیگرده به خیلی سال پیش، کلاس دوم مدرسه و  اولین روز بعد از تعطیلات عید!
بله، روز اول مدرسه بود و بعد از ۲ هفته تعطیلات همکلاسی ها رو میدیدیم،    داشتیم  تو حیاط مدرسه  بازی میکردیم  و در باره عیدی هایی که گرفته بودیم حرف میزدیم (بیشتر…)

ادامه خواندنساعت ضد ضربه!

دوستان قدیمی!

دوستان به نظر من بزرگترین خوبیای نوروز و ایام عید اینه که آدم دوستان و آشنایانی رو که ممکنه مدت ها ندیده باشه تو این چند روز عید زیارت میکنه و دوباره دیدار ها تازه میشه، خیلی ها تو جشن ها و دید و بازدید ها همدیگر رو میبینن بعضی هام مثل من که مغازه  دار هستن  و دوستان میدونن کجا پیداشون کنن ، این  سعادت در محل کار نصیبشون میشه.
دیروز یکی از آشنایان قدیمی پیشم بود و گرم صحبت بودیم که در باز شد و یکی دیگه  از دوستا وارد شد، اونم خیلی وقت بود ندیده بودم، تا اومدم بهش عید رو تبریک بگم ، دیدم که دوتایی  پریدن به سر و  کول   همدیگه، حالا نبوس کی ببوس! (بیشتر…)

ادامه خواندندوستان قدیمی!

فرق نوروز امسال با هر سال!

دوستان  عید اومد هممونم ساعت تحویل رو نشستیم دور سفره هفت سین و سر سال تحویل هم  همدیگر رو  بوسیدیم و  غم و غصه هامون یادمون رفت و هنوزم داریم جشن میگیریم!
چیزی که  عید ما رو از همه اعیاد دیگه قشنگتر میکنه ، همین ۱۳ روز جشن گرفتنشه، عیدای دیگه همه یکی ۲ روزه تموم  میشن فقط نوروزه که اینقدر زیباست که ۲ هفته جشن گرفته میشه!
ما ایرانیها تو هرچی شانس نیاوردیم تو جشن گرفتن  سال نومون، خدا رو شکر از همه ملل  دنیا خوشبخت تریم!
نوروز امسال اما یک فرق کوچولو با نوروز های سالهای قبل داشت که اتفاقا خیلی هم مهمه،مخصوصا برای ایرانیان عزیزی مثل ما  که در خارج از کشور زندگی میکنن! (بیشتر…)

ادامه خواندنفرق نوروز امسال با هر سال!

!احوالپرسی با خارجی ها

دوستان حال و احوال کردن هم با این خارجیها درد سره بخدا! دیروز دیدم یکی از مشتری های اتریشی اومد تو مغازه, چونکه چند دفه ای اومده بود پیشم, گفتم…

ادامه خواندن!احوالپرسی با خارجی ها

شاهنامه آخرش خوشه!

می 19, 2009 نوشته مهدی امیری

معمولا من خاطراتمو با یادش بخیر شروع می‌کنم اما ایندفعه خدائیش نمیدونم بگم یادش بخیر یا نگم، خاطرش هم تلخه و هم شیرین!

بله، چندین سال پیش بود، اگه اشتباه نکنم ۱۹۸۹میلادی یعنی‌ ۲۰ سال قبل، با یکی‌ از دوستان مسافرتی داشتیم به کشور ترکیه و یا به قول یکی‌ از دوستان سرزمین (بیشتر…)

ادامه خواندنشاهنامه آخرش خوشه!

نون سنگک

با این برف و بارون کار ما دوستان,  خیلی زیاد شده، هر دو نفر آدم که میان تو مغازه یک دفعه باید کف مغازه رو تمیز کنیم!
دیشب ساعت های تقریبا هشت و نیم داشتم  مغازه رو جارو میزدم که تلفن زنگ زد، کی میتونست باشه غیر از وزیر جنگ؟!
میگه کجایی؟
میگم بالای برج ایفل!
میگه مغازه ای هنوز ؟!
میگم پس کجا انتظار داشتی باشم؟
میگه چیکار میکنی اونجا تا اینوقت شب؟
میگم آغاسی میخونه، جمیله هم داره واسم میرقصه! (بیشتر…)

ادامه خواندننون سنگک

سرزمین کفار!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی جولای 4, 2010   ۵-۴  سال پیش جاتون خالی‌ مسافرتی داشتیم به جزایر قناری، به شهری به نام San Agustin در Grand Canary ! اون وقتا…

ادامه خواندنسرزمین کفار!

ادب مرد به ز دولت اوست!

نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹

نمی‌دونم این چه عادت زشتیه که بعضی‌ از ما ایرانیها داریم، بعضی‌ از ماها، اکثرا  جوونتر ها، خیلی‌ که با همدیگه دوست میشن، برای نشون دادن دوستی و صمیمیت خیلی‌ زیاد، به همدیگه فحش خواهر و مادر میدن! یادم میاد چند وقت پیش فرودگاه اورلی پاریس بودیم (بیشتر…)

ادامه خواندنادب مرد به ز دولت اوست!

باز امشب باید جلو تلویزیون خوابم ببره!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در می 27, 2009
امشب فوتباله، اونم چه فوتبالی! FC Barcelona در برابر Manchester United،  چندین هفتس  که منتظر این مسابقم! فوتبال یعنی‌ این، ۲ تا ابر قدرت فوتبال با هم بازی می‌کنن اونم تو یک کشور بیطرف! اینجا معلوم می‌شه کی‌ چند مرده حلاجه!
مسابقه یک ربع به ۹ به وقت ما شروع میشه و من مطمئن هستم که ۱۰ دقیقه به ۹ صدای خور خور من تو اتاق میپیچه!  (بیشتر…)

ادامه خواندنباز امشب باید جلو تلویزیون خوابم ببره!

مادام….مادام….مادمازل! + 18

 نوشته‌ مهدی امیری  در می 9, 2009

چندین سال قبل،یادش بخیر! به قول معروف سال به سال گویی دریغ از پارسال! بگذریم، چی‌ داشتم می‌گفتم؟ آها، از سال‌های گذشته، خدمت شما عرض کنم که من جزو کارهای مختلفی‌ که کردم یکی‌ هم رانندگی‌ تاکسی‌ بوده، که اتفاقا هم از همه کارایی که تا حالا افتخار انجام دادنشونو داشتم بیشتر دوست داشتم! هر روز ، در مورد من شاید بهتره بگم هر  شب، چونکه من شب‌ها کار می‌کردم، هر شب که میرفتیم سر کار (بیشتر…)

ادامه خواندنمادام….مادام….مادمازل! + 18

تولد مضاعف!

Vienna 22 Nov 2011 برای اکثر دوستان امروز،  روزیه مثل همه روزهای دیگه، برای من اما روز بسیار مهمیه، امروز تولد دخترم بود، جای همگی خالی، تولدشم جشن گرفیم، خیلی…

ادامه خواندنتولد مضاعف!

شراب قرمز

 نوشته‌ Mehdi Amiri در 18, 2010

چند روز پیش بود، اومدم سر صبحی‌ در مغازه رو باز کنم، دیدم آقایی  پرسید مغازتون بازه، گفتم همین الان، چند لحظه صبر کنین.

اومد تو، پرسیدم می‌تونم کمکتون کنم؟

گفت، می‌تونین ۲ یورو بهم بدین؟

گفتم واسه چی‌؟

گفت میخوام شراب بخرم !

(بیشتر…)

ادامه خواندنشراب قرمز