سه شنبه ها دوستان, یکی میاد این خونه ای که ما توش زندگی میکنیم, تمیز میکنه.
چراغ ورودی خونه ما الان چند هفتست که سوخته, روشن نمیشه, شبا که میخوای در رو باز کنی نمیبینی سوراخ قفل یا سوراخ کلید, کجاست!
پیدا نکردن سوراخم که خوب دیگه, همیشه مشکل ایجاد میکنه, اونم تو شب!
اینام الان چند دفست که میان عوضش نکردن, یعنی حقم دارن, چونکه اونا که روز میان از کجا بدونن که شب اون لامپه روشن نمیشه, کسی هم ظاهرا تا حالا بهشون اطلاع نداده.
صبح که من شنیدم یارو اومده , گفتم بزار برم بهش بگم که ترتیبشو بده .
آقایی که شما باشین, رفتیم بیرون و سلامی کردم و گفتم که لامپ بیرون, خرابه اگه ممکنه عوضش کنین.
دیدم طرف فقط بر و بر منو نگاه میکنه و آلمانی مالمانی بیلمیرم!
فقط دستمال و جارو دستشه و هی میکشه اینور و اونور و به من لبخند میزنه !
هر جور دیگم سعی کردم حالیش کنم, نشد که نشد !
بهش با دست اشاره کردم که یعنی واستا من الان میام.
اومدم از تو خونه, یک لامپ ورداشتم , رفتم پیشش, لامپه رو تو دستم گرفتم و بیرونو بهش نشون دادم, گفتم Lampe Kaputt ! ( کاپوت یعنی خراب به آلمانی! )
فقط منو نگاه میکرد و لبخند میزد!
دیگه بد جوری داشت میرفت تو اعصابم!
دستشو گرفتم بردمش بیرون, جراغ رو دیوار رو با دست نشون دادم و داد زدم که لامپ باید عوض شه.
بازم داشت منو نگاه میکرد!
میخواستم واقعا کلشوبکنم, دنبال یک چیز میگشتم که وردارم بزنم ناکارش کنم!
دیدم, یارو یک چارپایه آورده گذاشته همونجا دم در, که وقتی خسته شد,بشینه روش و سیگاری بکشه و خستگی در کنه.
چارپایه رو گذاشتم زیر پام و لامپو عوض کردم, کلیدم زدم امتحان کردم, روشن شد.
یارو منو نگاه کرد و به چراغ اشاره کرد و گفت , لامپ کاپوت؟!
گفتم نه بابا لامپ اوکی , من کاپوت !
چارپایه رو گذاشتم جلوش, زدم رو شونش, گفتم بشین یک سیگار بکش لامپو عوض کردی, خیلی خسته شدی!