نوشته مهدی امیری Mehdi Amiri سپتامبر 22, 2010
۳ هفته پیش بالاخره فرصتی پیدا شد که برم یک تلویزیون بخرم, قدیما که جوونتر بودیم, هر وقت یک وسیله الترونیکی میخردیدم مثل ویدئو , تلویزیون یا کامپیوتر, طاقت نمیاوردیم برسیم خونه, که همه چیشو امتحان کنیم اما این دفعه, تلویزیونه رو گرفتم, بردم گذاشتم مغازه, ۲ هفته که تو مغازه بود تا اینکه ۴-۵ روز پیش بردمش خونه, ۳ روز هم همونجوری گذاشته بودم تو راهرو دم در و دستم بهش نزدم تا این یکشنبه بالاخره وصلش کردم به برق, روشنش کردم, خدا رو شکر خودش اتوماتیک کانال هارو پیدا کرد, ۲ دفعه از اون روز تا حالا اخبار رو دیدم, دیگم هیچی!
اما, تلویزیون خریدن به همین سادگی نیست, موندم حالا با قدیمیه چیکار کنم, هیچکی که نمیخواد, تو سطل آشغال هم که نمیشه, انداختش, باید ببرم, تلویزیون سالم رو ۳۰-۴۰ یورو هم بدم که واسم بندازنش دور!
یاد شیش سال پیش که میفتم دردم تازه میشه! خانومم اواخر حاملگیش بود که رفتم یک تلویزیون خریدم که بچه که بدنیا میاد,یکدفعه شوکه نشه بگه, بابای مارو ببین, چه تلویزیونی داره, مال عهد بوقه!
تلویزیون کهنه رو باید تنهایی میبردم تو ماشین که ببرم بندازم دور, بی انصاف ۴۰-۵۰ کیلو وزنش بود, ماشینو آوردم دم در دوبله پارک کردم به خانومم گفتم تو همینجا بشین تا من برم تلویزیونو بیارم پایین, با هزار زحمت و عرق ریختن آوردمش دم در, تا در رو باز کردم که بیام از خونه بیرون, دیدم ماشین پلیس پشت ماشین ما واستاد!
تلویزیونو گذاشتم تو خیابون و رفتم پیش پلیسا.
یکیشون پرسید چرا دوبله پارک کردین؟
گفتم میبینین که دارم تلویزیونو میذارم تو ماشین!
گفت این دلیل نمیشه که هر جا دلتون خواست ماشینو پارک کنین!
گفتم به نظر شما چیکار باید میکردم؟
اون یکی دیگه گفت, این مشکل ما نیست, شما اما حق ندارین ماشینو دوبله پارک کنین! باید متأسفانه جریمتون کنیم!
خیلی عصبانی شدم,, گفتم به شما پول میدن که به مردم کمک کنین, نه اینکه کمک که نمیکنین هیچی, مزاحم مردم هم میشین! شما مگه چشماتون نمیبینه, که من یک نفر آدم, تنهایی دارم تلویزیون به اون گندگی رو میذارم تو ماشین, حیف اون پولیه که به شماها میدن!
اولی گفت, شما بفرمایین بشینین تو ماشین ما کمکتون میکنیم!
گفتم نه من خودم این چند قدم رو هم تا ماشین میبرم.
گفت نه نه, اصلا امکان نداره, ما پلیسا اینجا باشیم و کمک نکنیم؟ وظیفمونه, پول میگیریم واسه چی پس؟
آقا بزور منو نشوندن تو ماشین!
در عقب ماشینو باز کردن و دوتایی رفتن تلویزونو بیارن!
برگشتم به خانومم گفتم, حال کردی؟ اینجوری باید با این مفتخرا حرف بزنی, رو بهشون میدادم, جریمه هم کرده بودن, حالا ببین, دارن تلویزونو واسه من میزارن تو ماشین!
اگه دوست داری بگم ظرفارم برن بالا بشورن واست! جای اینکه همش با من جرو و بحث کنی, سعی کن که از من چیز یاد بگیری!
خیلی حال کردم, خانومم صداش در نمیومد, چونکه چیزی نداشت بگه, خودش با چشای خودش دیده بود, چه جوری حال پلیسا رو گرفته بودم! اگه نبود, واسش تعریف میکردم, خیال میکرد که خالی میبندم.
پلیس ها, قشنگ تلویزیونو گذاشتن عقب ماشینو دوتاییشون اومدن طرف من, میخواستم پیاده شم گفتن, نه لازم نیست زحمت بکشین, کلاهاشونو به علامت احترام ورداشن و خدا حافظی کردن و رفتن!
به خانومم گفتم, برو واسه همه تعریف کن, حالا بذار اونای دیگه هی منم منم کنن, خوب بود که بغل دستم نشسته بودی و خودت شاهد بودی, فقط یادم رفت بهشون بگم که از فردا, صبح به صبح بیان, آشغالا رو ببرن!
استارت زدم راه بیوفتم, دیدم یکی از پلیسها دوباره اومد و گفت, میبخشین من یادم رفت اینو بهتون بدم!
دو تا کاغذ داد دستم, دیدم رو یکیش نوشته ۲۲ یورو, رو یکی دیگش, ۲۵۶ یورو!
پرسیدم اینا چیه؟
گفت جریمست, ۲۲ تا واسه دوبله پارک کردن, ۲۵۶ تام واسه توهین کردن به پلیس, تا ۲ هفتم اگه پرداخت نکنین دوبرابر میشه !
بازم کلاهشو ورداشت و گفت, روز خوبی براتون آرزو میکنم و رفت!
جریمهها منو اونقدر ناراحت نکرد, چیزی که الان هم هر وقت یادش میفتم, حالم بد میشه اون نگاهی بود که خانومم به من کرد, وقتی پلیسه رفت! کاشکی یه چیز گفته بود که دعوا راه انداخته بودم, هیچی نگفت, فقط یکی دو ثانیه نگام کرد و سرشو برگردوند تا روز بعد هم نه من یک کلمه گفتم نه اون!