ارسال‌شده در نوشته‌های بابی جولای 25, 2010

چند روز پیش یکی از آشنا ها اومده بود پیشم با دوستش،  تو صحبت گفتم که دو دقیقه  ماشینو گذاشتم رفتم سیگار بگیرم، برگشتم دیدم پلیس داره جریمه مینویسه، هر چی‌ هم گفتم، بی‌ پدر کوتاه نیومد، جریمه رو نوشت، داد دستم!

دوسته برگشت، گفت اینجا منو می‌خواست، خشتکشو در میاوردم! سرم درد میکنه واسه این حرفا! یارو جریمه رو نوشت داد دستت شمام هیچی‌ نگفتی؟!

گفتم   چی‌ داشتم که  بگم، بهم تابلو ایستادن مطلقاً ممنوع رو نشون داد و گفت اینجا حتی اجازه پیاده سوار کردن هم ندارین.

گفت من جای شما  بودم، همونجا حقشو میذاشتم کف دستش! همچین میپیچوندمش که  به گه خوردن میوفتاد!

گفتم والا ، حق داشت بدبخت، اگه بخوان جریمه نکنن که هر کسی‌ هر کاری دلش بخواد میکنه!

گفت، چند روز پیش با خانومم اومدیم از  خونه بیرون، دیدیم ماشین نیست! رفتیم  پلیس، گفتن ماشینتو خلاف پارک کردین با جر ثقیل بردن، باید برین اونجا که ماشینارو میبرند، ۳۰۰ یورو هم بدین   ماشینتو بگیرین!  خیلی‌ عصبانی شدم، گفتم شما به چه حقی‌  اصلا ماشین منو از جاش تکون دادین؟ شما  اجازه نداشتین، دست به ماشین من بزنین!

جوری باهاشون حرف زدم که خیال کردن من وکیلی چیزی هستم! همشون به تته پته افتادن!

پرسیدم پلیس‌ها به تته پته افتاده بودن؟!

گفت، آره، فهمیدن با بد آدمی‌ طرفن، بهم گفتن شما حالا خودتونو ناراحت نکنین، ما سعی‌ می‌کنیم درستش کنیم!

گفتم، ماشین منو تا حالا ۳ دفعه بردن، هر دفم کلی‌ جریمه دادم، تازه چونکه اونجام که ماشین‌ها رو میبرند، خارج از شهره، کلی‌ هم پول تاکسی‌  دادم که برم ماشینو بیارم!

گفت، بایست می‌رفتی سر و صدا راه مینداختی که حساب کار دستشون می‌اومد!

گفتم چه سر و صدایی بابا، من وقتی‌ میرم پلیس، یک در میون نفس می‌کشم که یکوقت از صدای نفس کشیدنم ناراحت نشن،چوب تو آستینم نکنن!

گفت همین آدمایی میل شما هستن  که اینارو پر رو کردن!

گفتم خوب بعدش چی‌ شد؟

گفت یک خورده دیگم بهشون پریدم، همه پلیسا به دست و پا افتاده بودن! گفتم برین بگین رئیستون بیاد!

پرسیدم تو خودت باهاشون حرف میزدی یا خانومت؟

گفت نه بابا، خانوممو که با تاکسی‌ فرستادم رفت!

گفتم حالا ایران بود، فارسی حرف میزدیم، دو تا ما میگفتیم، دوتا اونا، حرف همدیگرو میفهمیدیم، اینجا که تا ما بیائیم دو تا جمله آلمانی سر هم کنیم، فیتیله پیچمون کردن، ما هنوز بعد اینهمه سال، چار تا فحش آبدار آلمانی‌ یاد نگرفتیم که مثل فحش‌های فارسی‌ بهمون بچسبه! هنوزم وقتی خیلی‌ عصبانی‌ میشم، از فحشای اصیل خواهر مادر ایرانی استفاده می‌کنم!

گفت‌ای بابا، دیگه اگه بعد چند سال که اینجا هستیم،  نتونیم از پس پلیسای قزمیت اینا بر بیایم که به درد لای جرزم نمیخوریم!

گفتم بگو آخرش به کجا رسید؟

گفت هیچی‌ دیگه، ایشون اومد و کلی‌ معذرت خواهی‌ و خواهش که کوتاه بیام!

گفتم یعنی‌ میخوای بگی‌ که جریمتم نکردن؟!

گفت جریمه؟! شما  مثل اینکه گوش ندادی من چی‌ گفتم! رئیس، یکی‌ از پلیسارو صدا زد، بهش گفت برو ماشینو بیار دم در، اقارو  میبری، ماشینشو تحویلش میدی بر میگردی!

پلیسه مارو گذاشت تو ماشینش، اژیرشم روشن کرد، یک آهنگ با حالم گذاشت! تا اونجام با همدیگه خوش  وبش کردیم، موقع پیاده شدن هم کلی‌ عذر خواهی‌ کرد و شماره تلفونشم داد و گفت از حالا هر کاری هم داشته باشین، فقط کافیه یک زنگ بزنی‌ ما در خدمتیم!

گفتم خیلی‌ خوب شد پس پارتی لازم داشتیم میتونیم رو دوست شما  حساب کنیم!

گفت هر کاری داشته باشین، فقط کافیه بهش یک زنگ بزنم!

یارو بعد از گفتن این چرت و پرتا رفت بیرون سیگار بکشه! به دوستش گفتم، این شرو ورا چیه این میگه؟ یک ساعته، گوش مجانی گیر آورده، هر چی به دهنش میاد میگه  **کش!

گفت این همینجوریه دیگه، تو عالم خودشه، لذت میبره از خالی‌ بستن! تو خودتم بدت نمیاد، هی سوال میکنی ازش!

 گفتم من فکر نکنم اصلا ماشینشو برده باشن!

گفت این ٣ چرخم نداره، ماشینش کجا بود، تو هم دلت خوشه!

 گفتم حالا شاید ماشین مال خانومش بوده!

 گفت،  زنش کجا بود بابا؟ تیر و تار میگه!

دیروز دیدم تلفن زنگ زد، گوشی رو ورداشتم، دیدم خالی‌ بندس!

بعد از سلام و چاکرم مخلصم، گفت میخواستم خواهش کنم که ترتیبی بدین که پول تلفن منو از حساب بانکیم وردارن!

گفتم عزیز من، هیچ کاری نداره شما کافیه بهشون زنگ بزنی‌ و شماره حسابتو بهشون بدی.

گفت اگه ممکنه شما زحمتشو بکشین!

گفتم والا من هم مثل شما باید تلفن بزنم،یک ساعت  تو خط منتظر شم تا یکی‌ جواب بده، الان کارم زیاده والا، شما خودت ترتیبشو بده، هیچ کاریم نداره، دو تا جمله میگی‌، تمومه!

گفت آخه میدونین من آلمانیم در اون حد نیست که بتونم بهشون تلفن کنم!!

گفتم اشکال نداره، پس شما لطف کن، یک زنگ بزن به اون  آشنامون  تو پلیس! بگو ترتیبشو واست بده!…………..