بابی در دادگاه!
نوشته مهدی امیری ۱۸ فوریه ۲۰۱۲ دوستان از شما چه پنهون, حدود یک ماه و نیم پیش, یکروز صبح ساعت ۸ پستچی در زد و یک نامه سفارشی برام …
نوشته مهدی امیری ۱۸ فوریه ۲۰۱۲ دوستان از شما چه پنهون, حدود یک ماه و نیم پیش, یکروز صبح ساعت ۸ پستچی در زد و یک نامه سفارشی برام …
چند هفته ای بود که خانومم هر روز میگفت که اجاق گازمون درست کار نمیکنه، یکی از شعله هاش روشن نمیشه! منم میگفتم عیب نداره حالا، ۴ تا شعله هستن، ۳ تای دیگر رو استفاده کن!
امروز صبح گفت که فر هم از کارافتاده و دیگه روشن نمیشه!
میخواسته برای بچه ها پیتزا آماده کنه، نتونسته!
ارسالشده در بهترین نوشتههای بابی در آگوست 3, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی جولای 4, 2010 ۵-۴ سال پیش جاتون خالی مسافرتی داشتیم به جزایر قناری، به شهری به نام San Agustin در Grand Canary ! اون وقتا…
ارسالشده در نوشتههای بابی آوریل 10, 2010
دوستان همه چی بر عکس شده بخدا! قبلنا بچه ها جرات نمیکردن جلو پدر و مادرا سیگار بکشن حالا ما پدر ها جرات نمیکنیم جلو بچه هامون دست به سیگار بزنیم! صبحا که بعد از صبحانه میخوایم سیگار بکشیم باید بریم یه جا قایم شیم و یواشکی سیگاره رو جوری بکشیم که بچه ها نبینن دعوامون کنن!
امروز صبح هم رفته بودم و مشغول کشیدن سیگار صبگاهی بودم در ضمن هوای دختر کوچیکه روهم داشتم که تو آشپزخونه نشسته بود و قرار بود لیوان شیری رو که مامانش براش گذاشته بود بخوره !
دختر کوچیک من بر عکس باباشه هر چی من خوردن رو دوست دارم اون از غذا و میوه خوردن و اینجور کار ها بدش میاد، عوضش، شکلات و آت و اشغال ، هر چی بهش بدین، نه نمیگه! (بیشتر…)
ارسالشده در نوشتههای بابی در مارس 11, 2010
مهدی امیری در می 24, 2009 خیلی سال بود میشناختمش، علی رو میگم، هنوزم دلم نمیاد بگم خدا بیامرزتش! یعنی اصلا باورم نمیشه که دیگه علی پیش ما نیست، دیگه…
چند روز پیش، با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم، دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد! خانومم گفت :…
نوشته مهدی امیری در می 9, 2009
Vienna 22 Nov 2011 برای اکثر دوستان امروز، روزیه مثل همه روزهای دیگه، برای من اما روز بسیار مهمیه، امروز تولد دخترم بود، جای همگی خالی، تولدشم جشن گرفیم، خیلی…