گارسون طماع

 

دوستان اینو در رابطه با این مینویسم که دوتا از دوستان به من ایراد گرفته بودن  که چرا شاکی شدی که در فلان رستوران, ٦٠ سنت بخاطر ٢ قاچ لیمو ازت گرفتن, گفتن حالا ٦٠ سنت چی بوده که تو ورداشتی اینو نوشتی!
بهشون عرض کردم که مساله اون ٦٠ سنت نیست, شما وقتی میری جایی غذا میخوری, حسابت, ٢٧ یورو بشه, ٣٠ تا میدی, ٢٧ و ٦٠ هم که بشه, بازم ٣٠ تا میدی, یعنی که اون ٦٠ سنت هیچ رلی بازی نمیکنه, تازه خیلیام هستن که وقتی با همچین چیزی روبرو میشن, اون ٦٠ سنت رو میدن اما دیگه انعام رو نمیدن, یعنی بخاطر ٦٠ سنت اضافه, یکوقت دیدی که آخر سر, ٣ یورو هم کمتر دادن!
واسشون خاطره ای رو تعریف کردم که حالا واسه شمام میگم:

 

تابستونا, معمولا خانوم بچه های من میرفتن ایران و من تقریبا هر روز میرفتم یک رستوران ایرانی که نزدیک مغازم بود و ظهرا اونجا غذا میخوردم.
صاب رستوران هم که از دوستان بود و از قدیمیا,لطفی به من داشت و به گارسونش گفته بود که ایشون که میاد اگه چایی مایی خورد, پولی ازش نگیر!
با غذای ایرانی هم که یا باید آب بخوری یا دوغ, کوکا و نمیدونم آب پرتقال و این حرفا که شیرینن که با قرمه سبزی وخورشت قیمه و مسمای بادمجون, حال نمیده, دوغم که نمیتونستیم سر ظهر بخورم چونکه بعدش سر کار چرتم میگرفت.
خیلی هم دلم میخواست که این چایی رو که واسه من میاره , پولشو ازم بگیره که یکوقت خیال نکنه که چونکه نمیخوام پول بدم, چایی میخورم.
خلاصه, هر روز که اونجا غذا میخوردم, میشد ٦ یورو و٩٠ سنت, منم همیشه ١٠ تا بهش میدادم, چونکه حساب میکردم که چاییش ٩٠ سنته, با ٦ و ٩٠ میشه ٧ و٨٠ , بقیشم واسه گارسونه.
خلاصه, خانومی هم که اونجا کار میکرد دیگه به این ١٠ یورو عادت کرده بود, میگفت ٦ و ٩٠ منم ١٠ تا رو میدادم و میگفتم مرسی, دست شما درد نکنه.
یکروز رفتم غذا بخورم, صاحب رستوران نبود, بعد از اینکه غذام تموم شد و چایی رو هم خوردم, از گارسونه حساب خواستم.
خانومه هم که دیده بود من که ١٠ تا بش میدم با خودش گفته بود چرا بیشتر نده, صاحب کار هم که نبود, پول چایی رو هم میگرفت و میزاشت تو جیبش.
گفت حسابتون میشه, ٦ و ٩٠ واسه غذا, ٩٠ سنتم واسه چاییتون, جمعا ٧ و ٨٠ !
منم نامردی کردم, ١٠ یورو  بهش دادم و گفتم, روندش کنین دیگه, بکنینش ٨ تا !
دختره باورش نمیشد, خیال میکرد, عوضی شنیده, گفت پس من باید برای شما ٢ یورو پس بیارم؟!
گفتم بله اگه زحمتی نیست.
آقا درد سرتون ندم, از اون روز به بعد, هر وقت میرفتم اونجا, خانومه یک چایی قبل از غذا واسم میآورد,دوتام بعد از غذا, تازه وسط غذا خوردن هم میپرسید که دوست دارین واستون چایی بیارم با غذاتون میل کنین!
هیچوقتم پول چایی دیگه از من نخواست!
کار به جایی رسید که یکدفه بهش گفتم, خانوم, جون مادرت, اینقدر چایی واسه من نیار, من تو مغازه یک پام پشت میزه, یک پام تو دستشویی , همون یکدونه بسه, به جون دوتا  بچم, من همون ١٠ تا رو میدم !

دیدگاهتان را بنویسید