!عروس با نمک

دوستان، دیروز  خیلی اوضام قر و قاطی و در هم بر هم بود ، باید به حسابای مغازه میرسیدم و واقعا که وقت کم آورده بودم، همین جوری که داشتم لیست ها رو وارد کامپیوتر میکردم دیدم یکی از دوستان ایرانی وارد شد، خانوم خیلی خوبیه اما تو پر حرفی و وراجی، من انگشت کوچیکشم نمیشم!
تا دیدمش، گفتم یا ابوالفضل ! ۲-۳ ساعتی از کار و حساب مساب افتادیم!
سلام و علیک و این حرفا ، گفت مهمون نمیخوای؟
گفتم میگن کاسب حبیب خداست، مهمون هم که  صد درجه از کاسب حبیب تره! اما بد جوری این حساب کتاب ها  منو آچمز کردن! تا فردام باید تحویل بدم و هنوزم خیلیش مونده، با وجودی  که الان خیلی دوست داشتم که مهمون که هیچی ، اصلا اینجا پارتی بگیرم اما متاسفانه باید خدمتت عرض کنم که وقتم به هیچ عنوان اجازه نمیده که از مصاحبت شیرین و سودمند و با ارزش شما مستفیض شم!
گفت باشه گرفتم، یعنی  که زیاد سرتو درد نیارم و زود برم !
گفتم نه بابا ، میدونی که من از هیچ چیزی بیشتر از حرف زدن و گفت و شنود لذت نمیبرم اما الان  اوضام ، خیلی قمر در عقربه!
گفت باشه یه کم اذیتت میکنم و میرم!
گفتم باشه هر جوری که دلت میخواد اذیت کن اما لطفا سریعتر !
گفت چه خبر؟
گفتم خبرا دست شماست، شنیدم عروسی بودین.
گفت  اره، چرا شما نیومدین؟ !
گفتم والا کسی ما رو دعوت نکرده بود، ما عروسو که اصلا نمیشناسیم با داماد و خانوادشم رابطه نزدیکی نداریم.
گفت، خیلی خوش گذشت جاتون خیلی خالی بود!
گفتم انشالله که همیشه تو جشن و شادی باشین!
گفت نمیدونی چه عروسی!
گفتم خوشگل بود؟
گفت چقدر ناز، چقدر خانوم، با نمک، خانه دار، تحصیل کرده، خوشرو، مهربون، خوش سلیقه، خانواده دار، چه قد و قامتی…………….
گفتم بسه، همینجا نگرش دار!   من دیگه جوابمو گرفتم!
گفت، هنوز  تموم نشده!
گفتم ببین میدونی همه این تعریف ها یعنی چی؟!
گفت یعنی چی؟
گفتم ، اینا همه رو میتونستی تو یک جمله بگی!
گفت چه جمله ای؟!
گفتم یک جمله میگفتی و تمومش میکردی! اونم این بود که عروس خوشگل نبود!  والسلام. چونکه وقتی صحبت نمک و ناز،تحصیل کرده و خوش برخورد و این حرفا میشه ، یعنی که عروسه، مالی نبوده!
گفت خوب خیلی خوشگل نبود اما تو زندگی، خوشگلی که   همه چیز نیست!
گفتم منم باهات صد در صد موافقم، منتهی شما خانوما وقتی این تعریف ها رو میکنین که عروسه خوشگل نیست!
میدونی  اگه عروس خوشگل بود چی میگفتی، جای این همه تعریف و تمجید؟
گفت چی میگفتم؟
گفتم، نه تنها تو، بلکه همه شما خانوما، با اون حسادتی که در درون شما خانوم ها همیشه موجوده! اگه عروس مثل ماه شب چارده هم  بود! میدونی شما چی میگفتین؟
گفت نه.
گفتم نمیگفتی که عروس خوشگل بود، میگفتی دماغشو عمل کرده بود! موهاش رو رنگ کرده بود، بالا تنش کوچیک بود، باسنش خیلی گنده بود! بی نمک بود، اصلا حرف زدن بلد نبود، اینقدر  اخمو بود که با صد من عسل هم نمیشد خوردش…..بازم بگم؟!
گفت خوب، شما آقایون که اصلا ذره ای  حسودی تو ذاتتون نیست چی میگین؟!
گفتم، ما هیچی، خوشگل باشه، آدم خوبی باشیم، میگیم نوش جونش! بد باشیم، میگیم، حرومش باشه ببین چی گیرش اومده!
یکی بگه بالا تنش تعریف نداشت، میگیم درست  میشه، یک ذره باید روش کار بشه !
بگن  باسنش گنده بود، میگیم ماشالله بگو، خدا بزرگترش کنه!
بگن دماغشو و اینجا و اونجاشو  عمل کرده، میگیم خدا پدر و مادرشو بیامرزه که خرج صافکاری هاشوگردن داماد ننداختن! !
گفت خوب در موارد دیگش چی میگین؟!
گفتم الان وقت ندارم، شما اگه ممکنه موارد دیگری رو که  به ذهنت میاد، همه رو  تو یک لیست بنویس، هفته دیگه  بیا تا روشنت کنم!
گفت تو واقعا با اینهمه فضل و دانشت باید کتاب بنویسی و مردم رو ارشاد کنی !
بلند شدم رفتم دم در، گفتم اتفاقا همین کار رو هم دارم میکنم، تو هم اگه بزاری من دیگه به حسابام  برسم، قول بهت میدم که جزو اولین نفر ها باشی که واست کتابامو امضا کنم!

دیدگاهتان را بنویسید