کافه هاوس های وین

نوشته شده توسط  گیس طلا در ۱۱ سپتامبر 2009
‫روز دوشنبه با ابجی بزرگه ایستگاه وست بانهوف قرار داشتم. من جقیقتا از این مترو بازی اینجا خوشم می یاد اینقدر که سر وقته . زودتر از خونه راه افتادم تا برم کتابخونه بزرگ شهر را ببینم.
‫از ایستگاه که بیرون اومدم (more…)

Continue Readingکافه هاوس های وین

سوالات،انتقادات و پیشنهادات دوستان پارس نیوز

دوستان ما بخشی در پارس نپوز داریم  به اسم پرسش و پاسخ که دوستان در اون قسمت، سوالاتشون رو مطرح میکنن، با توجه به طولانی شدن این مطلب، امروز بخش تازه ی رو با تیتر سوالات، انتقادات و پیشنهادات، شروع میکنیم و از شما عزیزان خواهشمندیم که از این قسمت برای مطرح کردن نظرات و سوالات خود استفاده فرمایید!
نوشته پرسش و پاسخ را نیز بخاطر مطرح شدن سوال و جوابهای فراوان پاک نکرده و همچنان در اختیار شما دوستان قرار دارد،برای خواندن مطالب بیان شده در نوشته پرسش و پاسخ به لینک زیر مراجعه نمایید!
پرسش و پاسخ! (more…)

Continue Readingسوالات،انتقادات و پیشنهادات دوستان پارس نیوز

باغ انار! the Pomegranate garden

نوشته مهدی امیری ۲۳ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۲ آوریل ۲۰۰۹ زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی‌ داشتیم که ما بچه‌ها خیلی‌ دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا…

Continue Readingباغ انار! the Pomegranate garden

جشن عروسی

۱۷ سال بود که ایران نرفته بود ،وقتی بلیتشو تو هواپیمایی گرفت  خیلی هیجان زده بود، ۴ روز دیگه فرودگاه و دیدن خانواده ، مادر ،برادرا  و خواهرا ،  تو این مدت  چند  بار دایی و عمو شده بود اما هیچکدوم از این بچه ها رو ندیده بود! فقط تلفنی صدای  چند تاییشون رو شنیده بود، همم اولین حرفی که میپرسیدن  این بود که ، دایی، عمو کی دیگه میای ایران،  ما کی دیگه  میتونیم  شما رو ببینیم؟!
از همه بیشتر اما بعد مادرش، دلش واسه داداش کوچیکش تنگ شده بود، خیلی تو این چند سال، دلش هواشومیکرد، وقتی داشت از ایران میرفت، تازه سیبیلاش در اومده بود، حالا واسه خودش مردی شده بود میخواست زن بگیره!
رفتن به ایرانشم  فقط بخاطر عروسی داداش کوچیکش بود. (more…)

Continue Readingجشن عروسی