تا جوونی باید از زندگیت لذت ببری!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در آوریل 11, 2009

ما ایرانیها نمی‌دونم چرا اینقد زود به پیری میرسیم و خودمونو پیر میدونیم، هنوز ۴۰ سالمون هم نشده، هر کی‌ هر چی‌ میگه، میگیم،‌ای بابا از ما که دیگه گذشته، ۵۰ سالمون که می‌شه که دیگه همه چیرو باید واسه بچه هامون بخوایم چونکه خودمون که دیگه پیریم! از ۶۰ به بالام که دیگه فقط باید به  فکر آخرت باشیم، نماز و روه و  مکّه و کربلا و نجف، بعدشم منتظره رفتن به اون دنیا! بر عکس، این اروپایی ها، تازه بعد از بازنشستگی، زندگیشون  رو شروع می‌کنن، لذت بردن از زندگی‌، وقت داشتناشون برای کارایی که تا حالا نمیتونستون انجامشون بدن، مسافرتاشون ، دوره دنیا گشتناشون…….
دیروز یکی‌ از همسایه‌ها اومد پیشم گفت بیا میخوام یه چیز بهت نشون بدم حال کنی‌، رفتم دیدم یک ماشین مرسدس دو نفره خریده روباز، رنگ زرشکی متالیک، صفر کیلومتر، عین عروس، جرات نمیکردم بهش دست بزنم، تودوزی چرمی، داخل ماشین همش کار دست! دستگاه صوتیش فقط ۴-۵ هزار یورو قیمتش بود! کامپیوتر، تلفن، Navigation ….خلاصه هرچی‌ بگی‌ توش بود! گفت میخوای  باهاش یه دور بزنی‌؟ گفتم من به هزار جام بخندم با این ماشین دور بزنم، الان که فقط نیگاش می‌کنم فشار خونم رفته رو ۲۵۰، وای به حالی‌ که بشینم پشتش، گفتم نه عزیز، از قدیم گفتن وصف العیش، نصف العیش! ( حالا چه جوری اینو به آلمانی گفتم، بگذریم) شما خودت بشین پشتش حالشو ببر واسه مام تعریف کن، گفتم خوب حالا چقدر واست آب خورد این سفینه! گفت حراجی بود، چونکه الان اوضاع اقتصادی خرابه میتونی همه چیرو مفت بخری، خونه، ماشین، زمین… گفتم بابا کشتی‌ مارو بگو ببینم چقدر پیاده شدی، گفت با تخفیف و خرید نقد و اینحرفا، یه چیزی حدود ۱۳۰۰۰۰ یورو واسم تموم شد! گفتم بابا مفته تو بمیری، اگه من میدونستم حتما من گرفته بودمش!! طرف نیگاهی بهم کرد و تو دلش گفت تو فعلا برو ببین کجا دوچرخه دست دوم  حراج کردن شاید بتونی‌ قسطی بخری! گفتم دارندگی و برازندگی، وقتی‌ که پولشو داری چرا که نه، طرف گفت، اره دیگه تا جوونی باید از زندگیت لذت ببری، ۲۰-۳۰  سال دیگه که پیرو زمین گیر بشی‌ که دیگه باید با صندلی‌ چرخدار اینور اونور ببرنت، خیال کردم یارو هم مثل من شوخه و داره مزه میندازه، دیدم نخیر، اصلا هم این حرفا نیست، طرف جدی جدی داره حرف میزنه!  یارو میدونین چند سالشه؟ ۶۷ سال!!
 حالا شما با ۵۰ برین هی اسمتونو بنویسین واسه مکّه و کربلا! خدا کنه اقلاً اون دنیا از این چیزا نصیبتون بشه!

This Post Has One Comment

  1. ندا م

    ادمین جان اینجا بچه ایرانی تا دنیا میاد هی ماچ و تُف و لپشو میکشن . تا میاد حرف بزنه بجای اینکه مثل بزرگترا باهاش حرف بزنند همه کلماتو برعکس بهش یاد میدن . مامانی این “نام نامه=غذا” . این “جوجوئه=مثلا گوشت” این “هام هامه=شکلات” ..بعدش که طفلک از آب و گل دراومد دست از پا خطا کرد یا پس گردنی میزنن یا بش میگن” ای پدر سوخته ” . جوون میشه میگن سر و گوشش نجنبه یکوقتی . تا طفلک درسش تموم میشه و میاد نفسی بکشه یه زن بهش قالب میکنن . طفلک هنوز بدهی عروسی رو نداده که میگن ایشاله شیرینی بچه رو بخوریم . تا ….. . اوندفعه سر کار ، همکارم میگه یارو اندازه بابابزرگمه . میگم مگه چندسالشه؟ میگه 30 !!! گفتم حالت خوبه؟ حالا می بینید؟ خلاصه ادمین جان چه ایام جوونی . چه کشکی چه کلاهی.:-)

Leave a Reply