هدیه کریسمس
ارسالشده در نوشتههای بابی در دسامبر 11, 2009
چند هفتهای بود که خانومم ول کن نبود، میگفت بچهها بزرگ شدن باید تختاشونو عوض کنیم، من هم که طبق معمول زورم میاد پول بدم میگفتم ای بابا هنوز اینا میتونن یکی ۲ سالی رو همین تختا بخوابن، یک ذرّه صبر داشته باش من هر هفته از این کارتهای لاتاری میگیرم، هر وقت بردم، هم واسه تو یک دسته گٔل میگیرم و هم تخت بچهها رو هم عوض میکنیم!

