دردیست غیر مردن آن را دوا نباشد!

دیروز طبق معمول نشسته بودم   تو مغازه و با درد و مشکلات خودم درگیر  بودم  که در باز شد و شهرام وارد شد!
میگه سلام خوبی؟ میگم ای!
میگه ای دیگه چیه؟ خوبی، میزونی یا درب و داغون؟
میگم من کی میزون بودم که حالا باشم؟!
میپرسه  چه خبر؟
میگم چه خبری میتونم داشته باشم ، من که صبح تا شب تو این سوراخم  از چی میتونم خبر داشته باشم؟ (more…)

Continue Readingدردیست غیر مردن آن را دوا نباشد!