Amirnezam Samadabadi: برق چشم های آدم ها
Amir Samadabadi
حقیقت این است که آدمها در لحظهی رفتن چیزهای زیادی را با خود، از پیشمان خواهند برد. حواسمان؛ حواسی که حتی اگر خودت را به زمین و زمان هم بکوبانی دیگر پیش تو جمع نخواهد شد. حواسی که میرود و حتی دیگر به پشت سرش هم نگاهی نمیاندازد.
دل، دلی که سالها درون آن سینه همچون گورستانات در حبس بود دیگر سر جایاش پیدا نخواهد بود. دلی که میرود و دیگر چیزی در درونت برای سوختن وجود نخواهد داشت. دلسوزی، دلرحمی، دلشکستگی، همه و همهیشان برایت به آنی تبدیل میشوند به یک امر ناممکن و محال.
صدا، صدایی که همیشهی خدا بیصبرانه و عجولانه دنبال آهنگهای مورد علاقهاش میگشت تا خواندشان را بگذارد در راس امور، آن ته مانده صدایی که تنها برای تو از حنجره به بیرون استخراج میشد، برای درست کردن یک لبخند کوچک روی صورتات.
دل خوش، دل خوشی که در این زمانه، در این برهه از تاریخ برایمان ارزشی کمتر از معجزه نداشت، دل خوشی که هر وقت بدبختی بر سرت آوار میشد، دستش را میانداخت زیر بغلت و کشانکشان تورا میبرد به سمت پناهگاه لبخند و امید. دل خوشی که مهمترین دلیل باز شدن چشمانت در صبح روز بعد بود.دل خوشی که تورا قدرتمندتر از همیشه به مدارا با تمام آوارها و بدبختیهای دنیا وا میداشت.
آرامش، آرامشی که سهمیهبندی نبود و به مانند چشمهای که هیچکس نمیداند از چند هزار سال قبل در حال جوشیدن است مارا سیراب میکرد. آرامشی که میرود و در آن طرف قلههای قاف هم کسی از آن خبری به تو نمیدهد.
آدمها وقت رفتن با خودشان چیزهای زیادی را خواهند برد، چیزهایی که هر کدامشان به تنهایی برای از بین بردن یک انسان کافی است و به اندازه؛ اما من فکر میکنم بعد از رفتن، مهمترین چیزی که در وجودمان از دست میرود آن برق لعنتی و کمیابی است که بعد از سالها درون چشمانمان متولد شده بود. برق در چشم آدمها به مانند ستارگان دنبالهدار می ماند، بیمانند و بیبدیل. نادرترین ویژگی چشمها همین است. ویژگی که اسرار درون قلبت را به هر موجود زندهای در دنیا نشان میدهد.
ویژگی که با حضورش نیازی نیست بگویی حالم خوب است، نیازی نیست توضیح بدهی که خوشحالی، نیازی نیست که برقصی یا دیوانگی کنی.نیازی نیست به آدمها بگویی که عاشق شدهای.شرح تمام این حالات به آسانترین شکل ممکن بر عهده برق چشمانمان است.
کشندهترین قسمت رفتن آدمها از زندگی ما همان نقطه «از دست رفتن برق چشمانمان است، چشمانی که سالهای سال غمی بیپایان درونش خانه داشت.»
رفتن او، رفتن برق چشمانم بود.
چشمانی که غم سالهای سال اجاره نشیناش بود.
همین.
متن: #پویان_اوحدی
اجرا: #امیرنظام_صمدآبادی
دوستان, چناچه اشتباهی و یا هر نوع اشکالی دراطلاعات و مطالب ما میبینید که باید تصحیح شود و یا هر نوع پیشنهادی برای بهتر شدن مطالب سایت به ذهنتان میرسد, میتوانید براحتی با استفاده از فرم زیر با مدیریت سایت ارتباط برقرار نمایید :
تازه ترین دیدگاه ها