میگه فلان کسک, خانوم فلان کس, چقدر حساسه.
میگم چتوو مگه؟
میگه بهش سیب تعارف کردم, نخورد, چونکه بابای خدا بیامرزش خیلی سیب دوست داشته, دیگه, طفلی دلش نمیاد دست به سیب بزنه!
گفتم ادا در آورده, حتما سیب دوست نداره!
میگه, تو چونکه خودت اینقدر بی احساسی, اینجوری تفسیر میکنی!
گفتم, عزیز من, قربونت برم مگه هرکی تاتر بازی نکرد و ادا مدا ازخودش در نیاورد, بی احساسه؟
حالا من بی احساس اما شما این لطف رو در حق من بکن و این دفه که ایشون رو دیدی, خواهشا بهش بگو, فلانی, که من باشم, یاد بابای خدا بیامرزشما افتاده بود و میگفت که زنده یاد, سیب رو دوست داشت اما عاشق چلو قرمه سبزی بود !
اگه بعد از این پیام, ایشون دیگه دست از خوردن قرمه سبزی کشید, بیارش تا من به دست و پاش بیوفتم و ازش طلب بخشش کنم.