ارسالشده در نوشتههای بابی! در ژانویه 5, 2009 |
شنبه رفته بودم طبق روال همیشگی خرید واسه خونه، شیرو، گوشت و مرغ و میوه……… هر دفم که میری خرید میبینی که اجناس هفت هشت ده در صد گرونتر شدن، هر چی اوضاع اقتصادی ناجور تر میشه، جنسام گرونتر میشن! مام از شما چه پنهون بعد از اینهمه سال که خارج زندگی میکنیم از خیلی چیزامون گذشتیم اما از یک چیز نمیتونیم بگذریم اونم گوشت ذبح اسلامیمونه، جالبیش اینه که بیرون میریم رستوران، گوشت غیر اسلامی که هیچی، گوشت هر جنبندهٔای رو هم که بزارن جلومون تا ذره آخرشو نوش جون میکنیم اما تو خونهٔ خودمون، سرمون بره، گوشت ذبح اسلامی نباید با هیچی دیگه عوض شه! درد سرتون ندم این هفته وقتی موقع گوشت خریدن شد، رفتم تو بازار گوشت فروشا، دیدم عجب گوشتای خوبی رو حراج گذاشتن، گوشت گاو بدون استخون، خوشگل، خوش رنگ آدم دلش میخواست خام خام بخوره! ارزونم بود، یک کیلو ۷،۵ یورو، فقط یک اشکال بزرگ داشت، اسلامی نبود!یعنی این گوشتو خوردن همونو چندین سال به آتیش جهنم سوختن همان! بغلیش یک قصابی ترکی بود، گوشتا یکی از یکی اسلامی تر! گوشت با استخون یک کیلو ۷،۹۰ !! گفتم آخه چه جوری میشه این یکی با استخون ۷،۹۰ اون یکی گوشت لخم بدون استخون ۷،۵۰ ! گفتم نه بابا مگه اسکلم، بیخیال همون بهتره و ارزونتررو میگیرم ، عوضش برم خونه به خانوم میگم امروز ۴-۵ رکعت بیشتر نماز بخونه، بعدشم میگیم خدایا این به اون در، خلاصه با ترس و لرز ۲ کیلو از این گوشتای نامسلمون گرفتم و راسته خونه، خانومم تا گوشتو دید گفت چرا بی استخون گرفتی؟ گفتم میخواستم زحمتت کمتر باشه! یک کم به گوشته نیگا کرد، گفت نکنه اسلامی نباشه؟ گفتم بابا این چه حرفیه، این گاو اصلا قبل از مردنش حاجی بوده، اینو گفتم بلا گفتم، گفت نه اصلا ما تا حالا گوشت به این خوبی نداشتیم! این حتما اسلامی نیست! دیدم نمیشه گفتم اره بابا اینو از قصابی همیشگی نگرفتم، صاحبش ترک نبود اما اونی که اونجا کار میکرد خودش مال بوسنی بود میگفت سر هر گاوی رو که میخوان قطع کنن این زودی زیر لبش میگه بسمه الله الرحمن رحیم ، واسه همینم میشه گفت که اینام ذبح اسلامی هستن، گفت نه جون تو این نمیشه، تا سرشو نبرن نمیشه، گفتم، بابا تو کجای کاری، حالا دیگه فقط سر ادمارو اونم جلو دوربین میبرن، چند نفر میان الله اکبر میگن و با شمشیر میزنن سر آدمو قطع میکنن، گاو و گوسفندو دیگه با دستگاه سرشونو میزنن، یک بسمه الله هم اونجا نوشتن اونوقت دیگه این گوشت از شیر مادر هم حلال تره !!
میگن قدیما ، آخوندی توی دهاتی زندگی میکرد ، یک روز یکی از دهاتیها با زنش میاد پیش حاج آقا، حاجی میبینه یارو عجب زن خوشگلی داره، میگه باید هر جور هست زنه رو از دستش در بیارم ، تو همین فکرا بوده که یارو جیشش میگیره میره وایمیسته سر زمین مشغول میشه، برمیگرده، اخونده میگه ، شما داشتی چیکار میکردی؟ میگه ببخشین، بی ادبی میشه، من داشتم میشاشیدم، حاجی میگه وای به حالت، رو به قبله شاشیدی، زنت به ات حرومه! دهاتی بیچاره به دست پاش میوفته میگه حاجی کمکم کن، بگو حالا چه خاکی به سرم بریزم، حاجی میگه فقط یه راه داره اونم اینه که زنتو طلاق بدی، یکی دیگه بگیره بعدش دوباره اون طلاقش بده، اونوقت تو میتونی دوباره بگیریش، دهاتی میگه، حاجی میترسم این زنو یکی بگیره طلاقش نده، نمیدونی چه زن خوبیه، حاجی میگه بالاخره دیگه ، گناه کردی باید جریمش رو هم بدی، حالا شما یکی پیدا کن که مورد اطمینان باشه، اهل دین و ایمون باشه، خدا شناس باشه، چشش پاک باشه، یارو میگه ، حاجی دستم به دامنت من از شما بهتر کسی رو با این خصوصیات سراغ ندارم، بیا و مردونگی کن و این کارو به گردن بگیر، حاجی بعد از اینکه هر چی پول داشت از یارو گرفت، رضایت میده که زنه رو بگیر! به یارو هم میگه تو برو وقتی که دوباره این زن به تو حلال شد من خبرت میکنم، کوتاش کنم، مرد هر چی صبر میکنه میبینه، حاجی حاضر نیست دست از سر زن سابقش برداره و میگه که زنمه و طلاق بده نیستم! مرد بیچاره خیلی ناراحت بود اتفاقا یکروز که میاد پیش حاجی میبینه، درست همونجایی که این مشغول بوده اونم همونجوری واستاده و مشغول جیش کردنه، میگه خوب حالا دیگه کار تموم شد، میدوه پیشش و میگه حاجی شمام که وایسادی رو به قبله میشاشی، شمام حالا باید زنتو طلاق بدی، چونکه به تو هم حرام شد، حاجی میگه، حق با شماس من رو به قبله ایستاده بودم اما سرشو کج کرده بودم به طرف دیگه!!
حالا مام یه جورایی موقع خرید گوشت سرشو کج کردیم!