ارسالشده در نوشتههای بابی می 5, 2010 ما آدما با امید و آرزو زندهایم، اونایی که مریضن به امید اینکه…
ارسالشده در بهترین نوشتههای بابی آوریل 26, 2010 بچه که بودم خونمون چند تا کفتر داشتیم ، من حقیقتش کفتر…
ارسالشده در نوشتههای بابی آوریل 23, 2010 بعضی وقتا آدم بدمیاره، درست مثل این شنبهای که گذشت، ساعت حدود پنج…
ارسالشده در نوشتههای بابی آوریل 13, 2010 پدر یکی از دوستان متأسفانه به رحمت ایزدی پیوسته بود، بازماندگانش، که هر…
نوشته مهدی امیری آوریل 8, 2010 میگه نشستم حساب کردم، دیدم که اگه من هر روز تو رستوران غذا میخوردم، لباسامو…
ارسالشده در نوشتههای بابی مارس 30, 2010 ما اپارتمانمون طبقه سومه، یک خانم جوون خوشگل و خوش هیکل هم…
نویسنده: مهدی امیری ارسالشده در نوشتههای بابی فوریه 22, 2010 ما ایرانیها خصلتهای خوبی داریم، یکیشم اینه که وقتی میریم…
نوشته مهدی امیری 21, 2009 تلفن زنگ زد, محسن بود, گفت: چه طوری؟ گفتم: مثل همیشه, نفسی میاد. گفت: والا…
نوشته مهدی امیری در مارس 4, 2010 دیشب جاتون خالی با چند تا از بچهها بعد از ماه ها، رفتیم…
ارسالشده در نوشتههای بابی در فوریه 28, 2010 از شما چه پنهون من بعد از مدتها ۳-۴ ماه پیش ۲…