ارسالشده در نوشتههای بابی در آگوست 20, 2009 | چند روز پیش متأسفانه با خبر شدیم که پدر یکی از…
ارسالشده در نوشتههای بابی در آگوست 14, 2009 خدائیش هم این مادرها خیلی زحمت میکشن، کاری به این نداریم که…
ارسالشده در نوشتههای بابی در آگوست 11, 2009 یکشنبهها رو معمولا بهش میگن روز استراحت، یعنی ما ایرانیهای بدبختی که…
نوشته مهدی امیری در جولای 23, 2009 الان که تابستونه، خیلی کارها تق و لقه، ایران رو نمیدونم اما اینجا…
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 26, 2009 شنبه شب رفته بودم مهمونی، جای همتونم خالی کردم، خانم خونه واقعا…
ارسالشده در نوشتههای بابی در ژوئن 6, 2009 یادش بخیر دوران بچگی، ۱۳-۱۴ سالم بود، یکروز جمعه تو ماه رمضون،…
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 18, 2009 عجب داستانی، تازه دیروز کشفش کردم! چرا من با اینهمه فهم و…
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 12, 2009 واقعا که بعضیها چه رویی داران، نشسته بودم تو مغازه، دیدم تلفن…
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 1, 2009 دیروز، ۲ تا خانوم جوان و بسیار زیبا وارد مغازه شدن، دست…
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 26, 2009 چند وقت پیش، خانومم خونه نبود، زنگ زد گفت، من دیرتر میام،…