من و دخترام!

!الاغ

چند روز پیش، با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن  تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم،…

14 سال ago

اینترنت و عوارض جانبی!

دوستان میخوام امروز توجه پدر و مادر ها رو به موضوعی جلب کنم که به نظر من خیلی مهمه، اونم…

14 سال ago

قصه های من و دخترام!

دختر کوچیکم دیروز اومده مغازه پیشم، میخنده، میگم بابا چرا میخندی، میگه بابی تو هم یه چیزیت میشه ها! میپرسم…

14 سال ago

شهر بازی

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی می 24, 2010 فقط واسه اونایی که هنوز نمیدونن میگم، من دوتا دختردارم، یکی‌ پنج سال…

14 سال ago

برای اینکه!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی می 11, 2010 ما پدر و مادر‌ها هم آدمای عجیبی‌ هستیم، تا وقتی‌ که بچه‌ها کوچیکن…

14 سال ago

یک اتفاق ساده!

  ارسال‌شده در نوشته‌های بابی! در اکتبر 7, 2009 چند روزی بود که دخترم که تازه یک ماه و چند…

14 سال ago

احترام!

  ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در ژانویه 3, 2010» آقا من هرچی‌ میکشم از دست این زبونمه، مثل همین امروز…

14 سال ago

سوار لاک پشت بودیم!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در آوریل 28, 2009 تابستون که بچه‌ها رفته بودن ایران، ۲ ماهی‌ موندن، روزی که رفتم…

14 سال ago

آشپزی بند انگشتی!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در آوریل 26, 2009 چند وقت پیش، خانومم خونه نبود، زنگ زد گفت، من دیرتر میام،…

14 سال ago

دلقک

مارس 30, 2011  مهدی امیری وقتی‌ باباهه اون شب برگشت خونه از همه شبای دیگم خسته تر بود، روزش از…

14 سال ago