دخترم از دیروز پیشم بود, گمونم, زیادی خوب ازش پذیرایی کردم!





صبح قرار داشت, بردمش جایی که میخواست بره بعدشم رفتم خرید, تا برگشتم خونه, زنگ زده میگه بابی ناهار چی داریم؟!
گفتم, شما خونتون چی دارین من نمیدونم باباجون , من اما هنوز تصمیمی نگرفتم که چی میخوام برای ناهار بخورم!
میگه نه, منم خونه خودمون منظورمه, پیش خودت
یادت رفته همیشه میگی, زبون مادری اما خونه پدری, خونه بچه ها جاییه که باباشون زندگی میکنه!


گفتم , اینو که درست میگی بابا , اما نمیدونم چرا شما دخترای گل, فقط وقتی گشنتونه , یاد سخنان نغز پدر بزرگوارتون میفتین 



گفتم خوب حالا بگو چی دوست داری واست درست کنم , چی هوس کردی؟! 

گفت هرچی باشه چونکه چیزی که من هوس کردم, حتما نداری!
گفتم, من همیشه, همه چی دارم
نداشته باشمم خدا رو شکر چیزی که تو وین زیاد داریم رستوران ایرانیه! 


گفت: رستوران نه بابی, من الان هوس اون خورشت های بادمجونی کردم که خودت درست میکنی با اون پلو های زردت !
گفتم, باشه, مشکلی نیست!

گفت, نه نمیخوام ۳-۴ ساعت دیگه ناهار بخورم, الان گشنمه !
گفتم بیا نگران اونش نباش, تا تو برسی غذا رو میزه!
گفت: من ولی نیم ساعت دیگه خونم!



گفتم, اشکالی نداره, غذای من ۲۰ دقه دیگه رو میزه, ۱۰ دقم صبر میکنم تا برسی اما دیر نکنی که خورشت بادمجون سرد بشه از دهن میوفته!













این هم لینک مطلب در فیسبوک با عکس های بیشتر وکامنت های دوستان :
https://www.facebook.com/parsnews.at/posts/pfbid0DkMNrr5iMrTZRs6hn2SZiUiLSazt5WSqse4MkYpwKk5uTPgM5kzCzYbuL2691wZYl
https://www.facebook.com/parsnews.at/posts/pfbid0DkMNrr5iMrTZRs6hn2SZiUiLSazt5WSqse4MkYpwKk5uTPgM5kzCzYbuL2691wZYl