آقا مام با این گل و گیاه های جلو پنجرمون دنیایی دارم بخدا.
من هر وقت که صحبا میام دم پنجره که این گوجه فرنگی و سبزیجات رو آب بدم, همسایه بغلی من هم که یک خانوم ۴۰-۴۵ سالست , اونم به گلای دم پنجره خودش میرسه , خلاصه دوستان, هر کسی یک ور آب میده, ما اینور, اوشون اونور!
هر وقتم چشمون تو چش همدیگه میوفته, یک چاق سلامتی با همدیگه میکنیم وبعضی وقتام که خانومه دیگه خیلی سرحاله, ما رو به لبخندکی هم مهمون میکنه!
اشکال کار اینه که ما جوری که خونه هامون واقع شده عزیزان, فقط میتونیم کله همدیگه رو ببینیم و باید بقول شاعر به همون رنگ رخسار که گواهی میدهد از سر وجود, بسنده کنیم , حالا دیگه شما هر برداشتی که دوست دارین, از این شعری که نوشتم, میتونین بکنین, من خودم کاملا میدونم منظورم چیه, حالا شاید شمام در ادامه بهش پی ببرین !
بله عرض میکردم, دیروز, خانومه بعد از سلام و احوالپرسی هر روزه, حالی داد و بعد از چند ماه, چند کلمه ای هم, با فاصله ۲۰-۳۰ متری, بین ما رد و بدل شد و ایشون از جمله گفت که عجب بند و بساطی راه انداختی, منظورش همین گل و گیاه های جلو پنجره بود که واقعا هم سر سبزن و رشد بسیار خوبی داشتن .
بهش گفتم حالا شما کجاشو دیدی, دوست داری, بپر اینور دیوار , بند و بساطی بهت نشون بدم که تا عمر داری یادت نره!
دوستان, باز فکرتون, جاهای بد نره , خجالت بکشین, من اهل اینجورداستانا نیستم , منظورم از بند و بساط , این سبزیجاتی بود که اینجا رو میز دارم و ایشون از اونجا نمیتونه ببینه!
فکر کنم خانومه هم از قماش شما ها بود, بی مرام گفت , نه ممنونم, من چند بار از این بند و بساط ها دیدم , الان ۲۰ ساله دارم تاوونشو پس میدم !
من که نفهمیدم, منظورش چی بود, شایدم منظورش اون ۲ تا بچه های جوونش بود که کله های اونا رو هم بعضی وقتا میبینم !
این خانومام دیگه اصلا معلوم نیست چی تو کلشون میگذره, من میخوام بهش گوجه هامو نشون بدم, اون از الان رفته تو فکر مدرسه و کودکستان بچه! اصلا خدا رحم کرد که نیومد اینور دیوار وگرنه حتما همون اول برنامه, تقاضای پول جهازیه دخترمونو یا دامادی پسرمونو میکرد !
من که نظرم این نبود و بالاتر هم گفتم که اهل این کارا نیستم, نه نه , به هیچ وجه, اصلا و ابدا, به هر کی این وصله ها بچسبه, به من نمیچسبه اما این گفتگوی دیروزم با خانوم همسایه منو یاد داستان با مزه ای میندازه که حتما شنیدن :
میگن کوره میره خواستگاری, شخص نابینایی دوستان, میخواد زن بگیره, میره خواستگاری, دستی به بدن عروس آینده میزنه, میگه خب توپول موپول که هستی , انشالله سرخ و سفیدم باشی !
مام حالا فقط کله این خانوم همسایه رو تا حالا دیدیم, با خودم گفتم بقول اون عزیز روشندل, بلوند مولوند که هست, انشالله توپول موپول هم باشه!
ولی بازم تکرار میکنم عزیزان که من فقط میخواستم تره جعفری هامو بهش نشون بدم و مثل شما ها نیستم که بخوام از توپول موپول بودنش, خدای نکرده, زبونم لال, سوئ استفاده کنم…