دوستان دیشب بالاخره, اولین برفی که بشه بهش گفت برف, روما در وین داشتیم, البته چند باری تو این زمستون برف اومده بود اما خیلی خفیف و نه اونقدر که بخواد رو زمین بمونه.
دخترام دیگه امروز خیلی خوشحال بودن, رفتیم و با همدیگه ٣ تا آدم برفی ,درست کردیم , یکیشون شکمش خیلی گنده بود.
به دخترم میگم باباجون, این خرسه یا آدم برفی ؟ آخه کدوم آدمی شکمش به این گندگیه؟!
میگه بابی, اون وسطی منم, اینیکیم مامیه, اون خرسم تویی! 🙄
یادش بخیر, خدا بیامرز بابامون, وقتی وارد اتاق میشد, تا نیم ساعت هم اگه نمیگفت بفرمایید بشینید , ما بچه ها, همون جوری که جلوش بلند شده بودیم , سر پا واستاده بودیم, میموندیم و نمینشتستیم, حالا دختر من به من, که باباش باشم میگه اون خرسه, تویی!
والا بخدا !همش که به خوشگلی و قیافه و مو و چشم و ابرو نیست!زن…
https://youtu.be/qDLZd_g8QXA عزیزان دلم, دیروز که روز ۲۳ دسامبر و یک روز مونده به کریسمس بود,…
شب یلدا، فرصتی است برای با هم بودن، گفتن از خاطرات شیرین و ساختن لحظههایی…
https://youtu.be/qkTWlW8FYsU دوستان من فقط یکبار در عمرم, سعی کردم سفره شب یلدا بچینم تو خونم…
حالا که صحبت از گذشته ها شد و وقتی که دخترام کوچیک بودن دوستان ,…
کمتر کسی ازماها داستان دوازده برادر، ننه سرما ، چله بزرگ و چله کوچیکه رو…