ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 24, 2009
نمیدونم این چه عادتیه که بعضیهاها به جای هر کلمه، میگن چیز، مثل، آقای چیز، چیز من، برنامه چیز، کتاب چیز………
تو مغازه نشسته بودم که دیدم در باز شد و آقائی ایرانی ، نسبتا جوون اومد تو، پرسید آقای …. شما هستین؟ گفتم بله، اسم شریف جناب عالی؟ گفت منو آقا حمید راهنمایی کرده که خدمت شما برسم، گفتم خدمت از ماست، امر بفرمایین، اومد به حساب با احترام صحبت کنه، قاطی کرد، معلوم بود از اون جوونایی هست که اصلا این تعارف مارفهای ایرانی رو بلد نیست، ولی دوست هم داره که کم نیاره، گفت غرض از مزاحمت، من حقیقتش… یک خورده فکر کرد و ادامه داد، چیزم چیز شده! منم که سرم واسه این<strong> چیزا</strong> درد میکنه، گفتم والا اگه دو سه تا مشکل تو دنیا باشه که راه حل نداشته باشه،مسلما یکیش همینه، این چیز آدم چیز شدنو، بهش میگن درد لا علاج! من الان خودم چندین سالی میشه که چیزم چیز شده، هیچ دوا دکتری هم اثر نکرده، حالا چرا حمید جان شمارو پیش من فرستاده نمیدونم، اون که خودش میدونه من تخصصم تو هر کاری باشه تو کار چیز نیست، من خودم هر چی میکشم از دست چیزمه!
بدبخت جوونه پاک گیج شده بود، با خودش گفت من یک جمله گفتم، این یارو هم ول کن نیست! گفت ببخشین من میخواستم بگم تلفنم گفتم چیزم، من با تلفن همرام مشکل دارم، گفتم خوب حالا شد من خیال کردم شما با آنتنت مشکل داری! گفت اتفاقا هم مشکل من در رابطه با همون آنتن هستش! گفتم دیدی همونی هست که من فکر میکردم، من اصلا تا شما وارد شدی، با خودم گفتم این آقا حتما اشکال آنتنی داره، شما همون که گفتی من چیزم چیز شده، من خودم تا آخرشو خوندم، گفت نه والا من تلفنم آنتن نمیده! گفتم اشکال من به نوعی بر عکس شماس، شما تلفنت آنتن نمیده، من آنتنم تلفن میده، اما هیچ بنی بشری تا حالا نکرده یک زنگ هم بزنه! مردم بس که این بدبخت به پیرو جوون، خوشگل و زشت، چاق و لاغر تلفن دادو یکدفم تا حالا نتیجم نگرفت!
گفت آقا حمید گفته بود که شما خیلی اهل شوخی هستین اما باید ببخشین دیگه من تکیه کلامم چیزه، از هر ۱۰ تا کلمه که میگم ۸ تاش چیزه! گفتم اتفاقا به جان عزیزت، اینای که گفتم جدی جدی بود،خدا هیچ بندهیی رو به درد من گرفتار نکنه، باور کن چندین دفعه تا حالا، shakira اومده پیشم، با دل شکسته و چشم گریون فرستادمش رفته! من ممکنه که با همه چی شوخی کنم اما با چیز و آنتن و این برنامهها هیچوقت شوخی نمیکنم!…….
من نمیدونم والا کجای سردر این مغازه نوشته شده که ما چیز فروشیم،که هر کی وارد میشه سراغ چیزو از ما میگیره!
گفتم خوب حالا چیزتو در بیار بینیم، یارو سرخ شد، تلفنش رو در آورد، گفت کجا بذارم؟ گفتم فقط چیزتو دست من نده، هر جا میزاریش بزار، بزار رو میز، موبایلشو نیگا کردم، دیدم خیلی درب و داغونه، گفتم این چیز تو دیگه درست بشو نیست، آنتن خودتم که بهش وصل کنی، بازم فکر نکنم آنتن بده، بهتره بندازیش دور، گفت یعنی هیچکاریش نمیشه کرد، گفتم نه دیگه، بخوایم اینو تعمیر کنیم میشه آفتابه خرج لحیم، تشکر کرد و بعد از عذرخواهی دوباره، میخواست درو باز کنه بره بیرون، یک خانوم ایرانی اومد تو، گفت سلام آقا، خسته نباشین، ببخشین شما چیزم میفروشین؟! نیگاهی به جوونه کردم و گفتم نه خانوم ما فقط موبایل میفروشیم………………..