میگم دستگاه ناویگاسیون خریدم تو حراجی ١٤٩ تا, عالی, کاری نیست که نکنه! میگه چیکار میکنه مثلا؟! (بیشتر…)
به یکی از دوستا میگم چند روز پیش یکی رو تو خیابون دیدم خیلی خجالت کشیدم. میگه چرا؟ گفتم, آخه…
داستان مال یکی دو سال پیشه, داشتم نرخ ارزها رو مینوشتم که یکی از بچه ها وارد شد, پسر خوبیه…
چند سال پیش بود, میخواستم برای اولین بار بعد از سالیان سال نوروز رو در جمع خانواده در ایران بگذرونم,…
بهش میگم یک سگم ندارم که بغلش کنم یک عکس باهاش بندازم بزارم تو فیس بوک, زیرش بنویسم من و…
بعضی ها دوستان، عجیب دوست دارن که حال همه رو بگیرن، مثل همین دوست خود من ناصر خان! بچه بدی…
نوشته مهدی امیری در آگوست 6, 2010 چقدر من این تعارفات ایرانی رو دوست دارم، ۳ روز پیش تو مغازه…
دیروز دوستان، صبح خیلی زود تر اومدم مغازه چونکه خیلی کار داشتم، ساعت حدودای ۸ نشسته بودم پشت کامپیوتر، در…
چند روز پیش یکی از دوستان اومده بود پیشم، حالش خیلی گرفته بود، میپرسم چته؟! میگه باید ۳ روز دیگه…
چند روز پیش یکی از دوستان اومده بود پیشم، حالش خیلی گرفته بود، میپرسم چته؟! میگه باید ۳ روز دیگه…
نوشته مهدی امیری می 26, 2010 خانوم بچه هاش یکماهی بود که رفته بودن ایران، بعد از کارش چونکه هوا…
نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹ نمیدونم این چه عادت زشتیه که بعضی از ما ایرانیها داریم، بعضی از ماها،…
نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹ نمیدونم این چه عادت زشتیه که بعضی از ما ایرانیها داریم، بعضی از ماها،…
چند روز پیش، با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم،…
نوشته مهدی امیری در فوریه 6, 2010 خیلی اخماش تو هم بود، با صد من عسل هم نمیشد خوردش، گفتم…
ارسالشده در نوشتههای بابی در ژوئن 6, 2009 یادش بخیر دوران بچگی، ۱۳-۱۴ سالم بود، یکروز جمعه تو ماه رمضون،…