کمپ بیژن مرتضوی با تیم قَدَر و با حضور مازیار فلاحی – روز سوم

  https://youtu.be/6pD6Gng3lvM در این ویدیو، شما شاهد گرد هم جمع شدن شرکت کنندگان مسابقه دی‌ویس و تیم قدر خواهید بود، همراه با میزبانی استاد بیژن مرتضوی و حضور مازیار فلاحی.…

Continue Readingکمپ بیژن مرتضوی با تیم قَدَر و با حضور مازیار فلاحی – روز سوم

موهای سر من و مادر پیره استاد سلمونی

همه چی عوض شده بخدا, قبلنا میرفتیم سلمونی, پیش ترکا, ۸ یورو میدادیم , قهوه بهت میداد, موی سرتو که کوتاه میکرد هیچی, از هر جای دیگه بدنتم که مو…

Continue Readingموهای سر من و مادر پیره استاد سلمونی

نیمه گمشده

چند وقتیه که میخوام ۲-۳ کلمه حرف حساب رو با شما عزیزان درمیون بزارم, بلاخره هرچی باشه, من چند تا پیرهن از شماها بیشتر کهنه یا پاره کردم . دوستان,…

Continue Readingنیمه گمشده

حالا ای موقِع؟!

  دیروز دوستان, رفته بودم فروشگاه ایرانی, ,لیمو عمانی بخرم, پیدا نمیکردم, به آقای فروشنده ( که خیلی هم خوش رو بود) گفتم میشه لطف کنین یک بسته لیمو به…

Continue Readingحالا ای موقِع؟!

بدترین روش یاد گرفتن زبان

دیروز که رفته بودیم این ساختمونه رو با معماری ایرانی در وین ببینیم صحبتی داشتم با یک اقای آمریکایی.
قیافه جالبی داشت, نمیدونستم امریکاییه, ازش پرسیدم میشه عکستونو بگیرم؟
گفت واسه چی میخوای عکس منو بگیری؟! (more…)

Continue Readingبدترین روش یاد گرفتن زبان

قاضی منصف

بیست و چند سال پیش بود, دادگاه داشتم با صابخونه و ساعت ٩ باید اونجا میبودم,  با وجودی که خیلی زود هم از خونه زده بودم  بیرون, از شانس بد…

Continue Readingقاضی منصف

کامبوزیا

میگه فلانی هم خدا رو شکر بچه دار شد. میگم خوب مبارکه انشالله, چی هست بچش, پسره, دختره؟ میگه راستش نمیدونم بخدا, یعنی اسمشم میدونم ها, اما نمیدونم این اسم…

Continue Readingکامبوزیا

مطالب جالب و خواندنی قسمت هفتم

دوستان قسمت هفتم مطالب جالب و خواندنی پارس نیوز رو با نوشته ای شروع میکنم که من خیلی دوست دارم! راننده تاکسی کانادایی   ۱۱ شهریور ۱۳۸۸ باید حتماً به…

Continue Readingمطالب جالب و خواندنی قسمت هفتم

مطالب جالب و خواندنی قسمت ششم

دوستان قسمت ششم مطالب جالب و خواندنی در پارس نیوز رو آغاز میکنیم و مانند همیشه از شما عزیزان خواهشمندیم که چناچه نوشته و مطلب قشگی جایی  دیدین، در این…

Continue Readingمطالب جالب و خواندنی قسمت ششم

الاغ!

چند روز پیش، با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن  تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم، دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد!
خانومم گفت : بابا ی الکساندر  گفت نمیاد!
گفتم، چه بهتر، خیلی آدم گوشت تلخیه! (more…)

Continue Readingالاغ!