نوشته مهدی امیری ۶ دسامبر ۲۰۱۴
دخترام ولکن نبودن, میگفتن, همه بچه ها تو خونشون یک حیوون دارن, مام میخوایم, باید تو یک سگ بگیری که ما باهاش بازی کنیم.
گفتم همون مونده دیگه که من برم سگ وردارم بیارم تو خونم این آخر عمری !
گفتن پس یک حیوون دیگه بیار.
گفتم بابا جون, من صبح ساعت ٧ ﻣﻴﺮﻡ ﺳﺮ ﻛﺎﺭ, شب ساعت ١١ برمیگردم, چه حیوونی میتونم بیارم, کی میخوادمواظبش باشه؟!
کوچیکه گفت, لاکپشت بیار بابا, یکی از دوستام خونشون لاکپشت داره, خیلی هم خوبه, نگهداریش هیچ کاری هم نداره , فقط باید هر ٢-٣روز یکبار بهش غذا بدی.
گفتم آره , خوب فکرییه , اون خوبه, نه من به اون کاری دارم نه اون به من.
رفتیم یک مغازه حیوون فروشی همون نزدیکیا , دوتا لاکپشت داشت, هرکدوم به اندازه یک بند انگشت!
پرسیدم چندن اینا؟
گفت ١٠٠ یورو!
گفتم چند؟!
گفت ١٣٠ تا بوده, ارزون کردیم ١٠٠ تا!
گفتم دستت درد نکنه, آتیش زدی به مال, چه خبره مگه, ١٠٠ تا واسه یک لاکپشت ٥ سانتی؟!
گفت بابا تو مثل اینکه خیلی پرتی , اینا هنوز بچن , ١٠٠ سال عمر میکنن!
گفتم ٨٠ سالشو بده, ٢٠ تا بیشترنگیر.
یارو اشاره کرد به خانومی که اونجا نشسته بود و گفت, لاکپشت ٨٠ ساله که ندارم اما مادر بچه ها, نزدیک ٤٠ سالشه, اﻛﻪ ﺑﺒﺮﻳش, ما رو از دستش راحت کنی , ٦٠ تام من بهت میدم!
ﺑﺒﺮ خیرشو ببینی ! …..
والا بخدا !همش که به خوشگلی و قیافه و مو و چشم و ابرو نیست!زن…
https://youtu.be/qDLZd_g8QXA عزیزان دلم, دیروز که روز ۲۳ دسامبر و یک روز مونده به کریسمس بود,…
شب یلدا، فرصتی است برای با هم بودن، گفتن از خاطرات شیرین و ساختن لحظههایی…
https://youtu.be/qkTWlW8FYsU دوستان من فقط یکبار در عمرم, سعی کردم سفره شب یلدا بچینم تو خونم…
حالا که صحبت از گذشته ها شد و وقتی که دخترام کوچیک بودن دوستان ,…
کمتر کسی ازماها داستان دوازده برادر، ننه سرما ، چله بزرگ و چله کوچیکه رو…
View Comments
khaili ham deleton bekhad, heif har chi zane Vase shoma marda
والا این چیزی بود که مرده گفت مریم خانوم, من خودم, باور کنین اینقدر ناراحت شدم وقتی همچین چیزی گفت که میخواستم بکشمش! :roll:
خانومش نزاشت, گفت تو اینو بکشی, باز من از کجا برم یک خر دیگه پیدا کنم؟! :mrgreen: