اسم اصیل ایرانی!

دوستان من قبلا هم در باره اسم گذاشتن رو بچه ها  مطالبی نوشتم و میدونین که تا حدی در این مورد  حساسم، وقتی اسمای عجیب و غریب میشنوم ، دیگه جلو دهنمو نمیتونم بگیرم!

امروزم تو مغازه نشسته بودم که آقایی ایرانی تشریف آورد تو مغازه و  پرسید (more…)

Continue Readingاسم اصیل ایرانی!

جن و بسم الله

دیروز با دخترم تلفنی حرف میزدم، پرسید بابی جن هست؟ میگم جن چیه بابا؟ میگه جن دیگه بچه ها اینجا همش شبا از جن حرف میزنن! میگن هم جن هست…

Continue Readingجن و بسم الله

شاه رضا

دوستان این شاهرضای داستان ما هیچ ربطی با رضا شاه و این حرفا نداره, تو شهر ما و اصولا در تمام ایران رسم بود که که وقتی یکی رو میخواستن عزت و احترامش  کنن یک شاه جلو اسمش میزاشتن, مثل شاه مهدی  یا شاه محمود , حالا این آقا رضای ما, چه جوری معروف شده بود به  شاهرضا کسی نمیدونست, هیچ کس هم نمیدونست, پدر و مادرش کی بودن, کجا زندگی میکرد,  اصلا فک و فامیلی داشت , نداشت, هیچکی اخرشم نفهمید! شاهرضای ما   یک خورده خل وضع بود بیچاره (more…)

Continue Readingشاه رضا

سوالات، پیشنهادات و انتقادات قسمت دوم

دوستان به علت طولانی شدن بخش سوالات  شما، قسمت دومی را  شروع کرده و امیدواریم که ما و دیگر کاربران بتوانیم پاسخی برای سوالات شما عزیزان  داشته باشیم، در این قسمت شما همچنین میتوانید، پیشنهادات و انتقادات خود را به ما منتقل نمایید!
برای خواندن پرسش ها و پاسخ های قسمت اول به این لینک رجوع فرماید!
با  توجه به اینکه، عده ای از دوستان،  سوالاتی را مطرح کرده و (more…)

Continue Readingسوالات، پیشنهادات و انتقادات قسمت دوم

ریاضیات و احتمالات

دوستان یادش بخیر زمان بچگی، دبیرستان که میرفتم، کلاس دوم، سوم بودم برادر بزرگترم دانشجو بود،با وجود ۶ – ۷ سال اختلاف سن، رابطه بسیار خوب و  نزدیکی داشتیم، هر روز که از دانشگاه برمیگشت، ساعت ها از اتفاقات روزانه با همدیگه صحبت میکردیم، خاطرات شیرین و بسیاری ز اون مکالمات برامون مونده اما یک حرف برادرم و شاید بهتره بگم یک  تئوری اخوی گرامی رو  هیچوقت فراموش نمیکنم (more…)

Continue Readingریاضیات و احتمالات

دعوت!

نوشته مهدی امیری  در آگوست 6, 2010

چقدر من این تعارفات ایرانی رو دوست دارم، ۳ روز پیش تو مغازه بودم که خانومی، هم سنّ و سال خانوم خود بنده وارد مغازه شد!
بعد از سلام و علیک گرم و گیرا و جای خانوم بچه‌ها خالی‌ نباشه و انشالا بزودی برگردن و دلتنگی‌‌ها تموم بشه و این حرفا گفت که من امروز خودم اومدم پیشتون که دعوتتون کنم که یک روز یا یک شب، هر جوری که راحت تر هستین و وقتتون اجازه میده تشریف بیارین پیش ما، شامی، ناهاری در خدمتتون باشیم!
گفتم خدمت از ماست خانوم!
  هر چی‌ فکر کردم، اصلا قیافه  خانومه یادم نمی‌اومد رومم نمیشد که ازش بپرسم که شما اصلا کی‌ هستی‌! بی‌ انصاف همشم میگفت شوهرم، یکدفم اسمشو نمیگفت که من بدونم شوهرش کیه!
(more…)

Continue Readingدعوت!

غم مخور!

دوستان بعضی ها واقعا ذره ای مهر و محبت تو وجودشون نیست! دیروز یکی از دوستان قدیمی اومده پیشم، اصلا بهتون بگم چی میگفت باورتون نمیشه! میگه خدا رو شکر تابستون…

Continue Readingغم مخور!