نپتون!

دوست عزیزم، همونی که زرشک پلو رو با کوبیده میخوره! اومده دیروز پیشم، یک ساک خرید هم دستش!
ازش  میپرسم، چیه تو هم رفتی خرید عید؟
میگه نه بابا، عید ما ۴ ماه دیگست!
گفتم بچه های ما این حرفا حالیشون نیست، واسه اینکه کادو بگیرن، هم کریسمس  رو جشن میگیرن، هم سال نو اینجا رو هم عید پاک رو  و هم عید نوروز خودمونو!
میگه خوب اونکه آره، اما اینو واسه خودم گرفتم!
میگم  چی هست حالا که از دستت زمین نمیزاری؟
میگه نپتونه!

میگم نپتون چیه؟
میگه نپتون نمیدونی چیه؟!
میگم نه والا!
میگه نپتون دیگه! تو هم مثل اینکه آلزایمر گرفتی ها!  همونی که میندازی تو آب هر روز نوش جان میکنی!
گفتم، قرصه؟ کلسیم؟ از اینایی که میریزن تو آب ، بهش میگن قرص جوشان؟!
میگه نه بابا ، میگم نپتون، میگه، قرص، قاطی کردی؟! تو هم انیشتنی هستی واسه خودت ها! امیدوارم که اطلاعاتت  در باره تلفونایی که میفروشی بیشتر باشه!
میگم اخه اون چیزی که من به اسم نپتون میشناسم، تو ساک خرید به اون کوچکی جا نمیگیره! در بیار، ببینیم چی هست این نپتون تو، شاید نپتون هام مثل موبایل ها  کوچیک شده و ما بیخبریم!
در آورده میبینم روش نوشته Earl grey !
میگم اینکه چاییه!
میگه، باز تو  چشم بسته غیب گفتی؟! پس  انتظار داشتی کشتی تیتانیک  باشه؟!
میگم چه ربطی به نپتون داره؟
میگه ایران ما به اینا میگفتیم نپتون!
تازه فهمیدم چی  میگه!
گفتم اونی که بهش میگفتیم نپتون، جارو بود، جاروی نپتون، نه چایی!
گفت تو شهر ما به اینا میگفتن نپتون!
گفتم  اونی که تو ده کوره شما میگفتن نپتون، یک نوع چایی کیسه ای بود،  اسمشم نپتون نبود، لیپتون (Lipton)  بود!

گفت تو دهات شما به اینا چی میگفتن؟
گفتم تو خونه ما به اینا میگفتن Tea bag !
گفت شما اصلا جد اندر جد، نوکر انگلیسیا بودین!
گفتم، زبونتو گاز بگیر، دو دفعه دیگه اینو جایی بگی، دانشجو ها میان مغازه ما رو هم تسخیر میکنن!
گفت حالا هر چی، خوشحال باش که  باز امروز یه  چیز از من یاد گرفتی!
گفتم خدا دوستانی مثل تو رو از ما نگیره که مثل یک  دایرت المعارف علم و  دانش از خودشون  متصاعد میکنن !