یک اتفاق ساده!

 

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی! در اکتبر 7, 2009

چند روزی بود که دخترم که تازه یک ماه و چند روز دیگه ۵ سالش میشه، خیلی‌ شنگول بود، دلیلشم این بود که میگفت، بچه‌های بزرگتر رو که سال دیگه می‌رن مدرسه از طرف مهدشون میخوان ببرن گردش، مربی‌‌ها به دختر من هم گفته بودن که اینم با وجودی که هنوز سال دیگه مدرسه نمیره با خودشون میبرن، خیلی‌ خوشحال بود که ایشون رو هم با بزرگتر ها! میبرن، روز شماری میکرد برای رسیدن این روز!

دیروز صبح از همه روزها زودتر بیدار شد و خودشو آماده کرد برای گردش با بزرگتر ها، ساعت هنوز ۷ صبح بود میگفت منو ببرین مهد، خلاصه بردیمش و منتظر بودیم بیاد ببینیم چیکار کرده.

دیشب که رفتم خونه دیدم خیلی‌ ناراحته، گفتم بابایی نمیخوای واسمون تعریف کنی‌ چه خبر بود ، چیکار کردین، کجا رفتین؟ گفت نه بابی بهم خوش نگذشت! گفتم چطور می‌شه بهت خوش نگذشته باشه، گفت دیگه همین، خیلی‌ خسته شدم، پرسیدم مگه زیاد راه رفتین؟ گفت نه اصلا هم راه نرفتم! گفتم اون چه گردشی بوده که شما اصلا راه نرفتین؟ گفت، بزرگترا راه رفتن اما من نه! گفتم خوب تعریف کن ببینم چی‌ شده، گفت هیچی‌ بابی حوصله ندارم!

از مامانش پرسیدم، داستان چیه؟ چرا این بچه اینقد دمغه؟ گفت والا به منم نمیگه!

وقت خوابش، اومد پیشم، گفت بابی میای واسم قصه بگی‌، من خوابم نمیبره، گفتم اره عزیزم، به شرطی که تو هم بگی‌ چرا ناراحتی‌، گفت باشه بیا تو اتاقم تا بهت بگم، رفتم پیشش گفتم، خوب حالا تعریف کن ببینم چی‌ شده، گفت بابی ما رو امروز با بچه بزرگا با اتوبوس بردن گردش، بچه‌های گروه من همه میخواستن بیان اما فقط منو با بزرگترا بردن، تو اتوبوس جیش داشتم اما اونجا توالت نبود، بچه بزرگام هیچکدوم نمیخواستن برن توالت، منم تا میتونستم خودمو نیگر داشتم، نمیخواستم جلو اونای دیگه به خانوم مربی‌ بگم که من جیش دارم، میترسیدم بچه‌ها مسخرم کنن، نصف راهو که رفتیم، دیگه نتونستم خودمو نیگر دارم، تو شلوارم جیش کردم، خیلی‌ خجالت کشیدم اما به هیچکی هیچی‌ نگفتم، همونجا رو صندلیم نشستم و از جام تکون نخوردم، بعد هم که رسیدیم اونجا من پیاده نشدم، گفتم من پاهام درد میکنه و نمیخوام راه برم، هر چی‌ مربی‌ هام گفتن بیا بریم گفتم نه، آخه نمیخواستم که بچه بزرگا بفهمن که من جیش کردم! بچه‌ها همه رفتن بیرون من موندم تو اتوبوس!

پرسیدم حالا چرا  با بچه ها نرفتی؟ گفت آخه شلوارم خیس بود میخواستم اینقد اونجا بمونم تا  خشک شه بچه بزرگا نفهمن !…….

Mehdi Parsnews Amiri مهدی امیری

View Comments

  • تخیلی بود؟!!!

Recent Posts

بوفه صبحانه در رستوران شادمان در لواسونBreakfast Buffet in Restaurant Shademan Lavasan

https://youtu.be/ldcMCWf0QvM خب عزیزان دوست داشتنی🙄 آقا مسعود گرامی, دوست بسیار خوبمون در تهران, جهت صرف…

4 روز ago

XXl Restaurant Leopoldaueralm in Vienna

https://youtu.be/JntMu4o1DHU The XXL Restaurant Leopoldauer Alm is a popular restaurant and sports bar in Vienna,…

5 روز ago

ساگرادا فامیلیا: شاهکار معماری گائودی در بارسلونا Sagrada Familia Barcelona

ساگرادا فامیلیا یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین جاذبه‌های گردشگری شهر بارسلونا و جهان است. این…

6 روز ago

مجسمه کریستف کلمب در بارسلونا Chritopher Colombus Monument

  https://youtu.be/Z2g3N6naIfc   مجسمه کریستف کلمب در بارسلونا یکی از نمادهای مشهور این شهر است…

7 روز ago

با من در معروفترین میدان و خیابان بارسلونا Barcelona

https://youtu.be/tDwmj-2j7c4 آقا نمردیم و یکی هم پیدا شد که بخواد با من مصاحبه کنه, منم…

1 هفته ago

کاسا باتلو و کاسا میلا در بارسلون Casa Batllo Gaudi Barcelona

https://youtu.be/SALvkMuNQ5M کاسا باتلو و کاسا میلا دو شاهکار معماری آنتونی گائودی در بارسلونا هستند. کاسا…

1 هفته ago