دیروز رفتم سوپر مارکت برا دخترم که امروز میاد پیشم میوه بگیرم , تو میوه…
https://youtu.be/WT4vP3pAjYo دوستان گلم, من تا حالا یک صد هزار باری از کانال دانوب براتون فیلم…
https://youtu.be/wD2PHki9V2A یکی از معروف ترین و ارزونترین بازار های تره بار در وین اتریش 🌹🙏…
شنبه ای دوستان, با دخترم رفته بودیم خرید, بازار میوه و سبزی فروشی داریم در…
https://youtube.com/shorts/SifUGF52OHU?feature=share دوستان گلم, امروز بعد از مدت ها رفتم تو کار خورشت قورمه سبزی, ببینین…
https://youtu.be/QsQQhdN14NI دوستان گلم, امروز باز ویدیو کلیپی دارم براتون از ۲-۳ جای دیدنی شهر زیبا…
View Comments
تخصص اسلامی
یک روز یک کشیش مسیحی، راهب بودایی، و ملای مسلمان تصمیم میگیرند تا ببینند کدوم توی کارش بهتره... به همین منظور، تصمیم میگیرند که هر کدوم به یک جنگل برن، یک "خرس" پیدا کنند و سعی کنند اون "خرس" رو به دین خودشون دعوت کنند .
بعد از مدتی، دور هم جمع میشن و از تجربه شون صحبت میکنن... اول از همه کشیش شروع به صحبت کرد :"وقتی خرس رو دیدم، براش چند آیه از کتاب مقدس (درباره قدرت صلح، کمک و مهربانی به دیگران) خوندم و بهش آب مقدس پاشیدم. خرس اونقدر شیفته و مبهوت شد که قراره هفتهٔ دیگه اولین مراسم تشرفش برگزار بشه".راهب بودایی گفت: "من خرسی رو کنار یک جوی آب توی جنگل دیدم..براش مقداری از کلمات آسمانی بودای بزرگ موعظه کردم. براش از قدرت ریاضت،تمرکز و قانون کارما( قانون عمل و عکسالعمل رفتار آدمی) صحبت کردم. خرس آنقدر علاقه مند شده بود که به من اجازه داد غسل تعمید بدهمش و براش یک اسم مذهبی-بودایی انتخاب کنم". پس از آن، هر دو به ملای مسلمان نگاه کردند که روی تخت
( در حالی که از سر تا پا بدنش توی گچ و باند بود) دراز کشیده بود. ملا گفت :"...الان که فکر میکنم، میبینم که شاید نباید کارم رو با "ختنه کردن" شروع میکردم...!