مارس 16, 2011 بدست Bobby | ویرایش
دیشب شب چهار شنبه سوری بود، میخواستم برم خونه به بچه هام بگم که امشب چه شبیه اما تا نه‌ و نیم تو این خراب شده بودم، مشتری داشتم، نشد برم، خیلی‌ دلم گرفت، میدونستم برم خونه بچه‌ها خوابیدن بدون اینکه یک کلمه هم باهاشون در باره این رسم زیبای ایرانی صحبت کرده باشیم!
نزدیکای ۱۰ بود که تعطیل کردم میخواستم درو قفل کنم برم دیدم یک شمع اونجا هست، روشن کردم ۱ بار از روش پریدم، بلند هم می‌خوندم زردی دختر بزرگم از تو، سرخی تو از دختر بزرگم، بار دوم واسه دختر کوچیکم از رو شمع پریدم، دفعه سومو به یاد خانومم پریدم، بگذریم که میخواستم با کله بخورم زمین اما هر چی‌ باشه به گردن من حق داره و مجبور بودم این فدا کاری رو در حقش بکنم! واسه خودم ۳ دفعه از رو شمع پریدم!
مراسم چهار شنبه سوریم که تموم شد! خیلی‌ حالم گرفته بود، با خودم گفتم ما ایرانیها که دیگه هیچی‌ نداریم که بتونیم بهش افتخار کنیم، اگه همین چهار شنبه سوری و مهرگان و شب چله و عید نوروز رو هم حفظ نکنیم و به بچه هامون این آداب و رسوم رو یاد ندیم، از چیه تاریخ و فرهنگمون میتونیم واسشون تعریف کنیم! ملت تو ایران، بخاطر اینکه نگذارن این مراسم رو از بین ببرن و برای حفظ این سنت زیبا و باستانی از جونشون مایه میذارن، اونوقت من اینجا ، شمع گذاشتم تو انباری مغازه و مثل خل‌ها میپرم بالا و پایین، بچه هامم اصلا نفهیمدن که امشب چه شب مهمی‌ در فرهنگ ما ایرنیهاست!
اومدم در رو ببندم که تلفنم زنگ زد، شماره رو دیدم، خانومم بود، میدونستم که الان باید نیم ساعتی‌ هم سرزنش‌های ایشون رو گوش بدم! میخواستم جواب ندم اما میدونستم که تا باهام حرف نزنه قطع نمیکنه!
جواب دادم و پیش از اینکه چیزی بگه گفتم دارم میام خونه، تا همین الان گرفتار بودم، غر هاتو، تو خونه بزن چونکه الان خیلی‌ عجله دارم!
گفت نرفتی خونه هنوز؟
گفتم نه بابا، مگه میذارن من مثل همه آدمای دیگه برم پیش زن و بچم!
پرسید میتونی‌ سر راه بیای ما رو ورداری؟!
گفتم کجایین مگه؟!
گفت بچه‌ها رو برده بودم جشن چهار شنبه سوری، اینجا تو  پارک‌، ایرانیها آتش روشن کرده بودن، بچه‌ها رو آوردم ببینن، دستشون درد نکنه، چه جشن قشنگی هم گرفته بودن، خیلی‌ بچه‌ها خوششون اومد، جات خیلی‌ خالی‌ بود، با بچه‌ها واسه تو هم چند بار از رو آتیش پریدیم!
گفتم همونجا واستین، تکون نخورین اومدم!
برگشتم دوباره تو مغازه، شمع رو گذاشتم رو زمین، روشن کردم، این دفعه ۳ بار فقط واسه خانومم از روش پریدم و گفتم، زردی اون از من، سرخی تو از اون!
Mehdi Parsnews Amiri مهدی امیری

Recent Posts

اگه اینا زنن , پس زنای ما …….

والا بخدا !همش که به خوشگلی و قیافه و مو و چشم و ابرو نیست!زن…

20 ساعت ago

محبوب و معروف ترین مرکز خرید وین Donauzetrum 23 12 24

https://youtu.be/qDLZd_g8QXA عزیزان دلم, دیروز که روز ۲۳ دسامبر و یک روز مونده به کریسمس بود,…

2 روز ago

یلداتون مبارک Happy Yalda

شب یلدا، فرصتی است برای با هم بودن، گفتن از خاطرات شیرین و ساختن لحظه‌هایی…

7 روز ago

یلداتون مبارک💖🌹😍Happy Yalda

https://youtu.be/qkTWlW8FYsU دوستان من فقط یکبار در عمرم, سعی کردم سفره شب یلدا بچینم تو خونم…

7 روز ago

خرید روزهای شنبه برای دخترام, یادش بخیر! 😨

حالا که صحبت از گذشته ها شد و وقتی که دخترام کوچیک بودن دوستان ,…

1 هفته ago

داستان دوازده برادر، ننه سرما، چله بزرگ وچله کوچک

کمتر کسی ازماها داستان دوازده برادر، ننه سرما ، چله بزرگ و چله کوچیکه رو…

2 هفته ago