ارسالشده در نوشتههای بابی در می 18, 2009
عجب داستانی، تازه دیروز کشفش کردم! چرا من با اینهمه فهم و شعورم تا حالا متوجه این حقیقت زندگی نشده بودم برای خود من هم یک معماس!
دیروز، رفتم ماشینمو وردارم برم پیش دوستان مهمونی دیدم چشمتون روز بد نبینه یک بی پدرو مادر فلان فلان شدهیی، زده سمت راست ماشینو داغون کرده و زده به چاک! نه کارتی گذاشته نه شماره تلفونی،نه هیچی، حالا من موندم یک ماشین تصادفی، خیلی ناراحت شدم، رفتم پلیس، آومدن نیگاه کردن گفتن که حتما ماشین باری بوده میخواسته بپیچه، زده به ماشین شما! حالا یا فهمیده یا هم اینکه اصلا نفهمیده که زده، گذاشته رفته! کاریشم هم نمیشه کرد، باید برین بدین درستش کنن، غیر از مخارجش، علافیش منو ناراحت میکنه، پلیس، تعمیرگاه، بی ماشینی……. خیلی حالم گرفته شد، با خودم گفتم هر چی سنگه پای لنگه، کم الان درد سر داشتیم که اینم اضافه شد! همین جوری که داشتم به زمین و زمان فحش میدادم، یک دفعه یک جمله انقلابی تو ذهنم نقش بست! ۲-۳ دفعه این جمله رو گفتم دیدم حالم خیلی بهتر شد! تا میومدم فکر ماشین و تعمیرگاه و گرفتاریهای دیگرو بکنم این جمله رو تکرار میکردم و فورن حالم بهتر میشد! من به کار بردن این جمله رو به همه توصیه میکنم، واقعا اثرش رو فورا احساس میکنین! مثل آب رو آتیش! میگین نه امتحان کنین، دفعه دیگه که بلایی سرتون اومد، این جمله رو بگین اگه حالتون بهتر نشد، هر چی دلتون خواست به من فحش بدین!
بعد از اینکه من بهتون بگم این جمله جادویی چیه، البته جمله کامل هم نیست، نصفه جملس! ۲ تا کلمه بیشتر نیست! اونوقت تازه شما میفهمین که چرا ما مردا راحت تر میتونیم با مشکلات کنار بیایم تا خانوما! اگه خانمها هم میتونستن از این متد برای مقابله با مسائل و مشکلات استفاده کنن حتما، زندگیشون خیلی راحت تر و شیرین تر میشد!
بله، دیروز که کارد بهم میزدن خونم در نمیومد، به زمین و زمان فحش میدادم، و شاکی بودم که چرا اینجور چیزا همیشه واسه من پیش میاد، یکدفعه این نیم جمله به مغزم خطور کرد، مثل اینکه ۲ لیتر شربت آرام بخش خورده باشم، در جا آروم شدم، هر وقت هم که یاد ناراحتیم میوفتادم ، این جمله رو تکرار میکردم و باز آرومتر میشدم! این متد نه خرج داره، نه باید دکتر واستون بنویسه، نه باید برین داروخونه برای تهیه کردنش، هیچکاری لازم نیست بکینین، صبح، ظهر، شب، نصف شب، هر وقت که بخواین میتونین ازش استفأه کنین! حالا دیگه حتما میخواین بدونین این نصفه جمله سحر آمیز چیه، باشه بهتون میگم، فقط متاسفم که با وجودی که من کاملا طرفدار تساوی حقوق زن و مرد هستم، در این مورد بخصوص باید به خانوما بگم، شرمندم، مقصر من نیستم!
بله، الان خدمتتون عرض میکنم که چی دیروز منو نجات داد! شمام هر بلایی سرتون اومد همین ۲ کلمه رو بگین، فورا حالتون خوب میشه!
دیروز بعد از اینکه از پلیس در اومدم گفتم: ماشینم داغون شده به تخمم! پلیس نمیتونه کمکم کنه به تخمم! فردا دهنم سرویس میشه، باید کارو زندگیمو بذارم برم دنبال کارای ماشین به تخمم! یک دفعه دیدم برق آسا حالم بهتر شد! ادامه دادم، گفتم امروز هفدهوم ماه شده هنوز اجاره خونرو ندادم، به تخمم! پول ندارم بدم زنو بچه برن لباسو کفش بخرن به تخمم! پول آب، برق، تلفن الان ۲ ماه عقب اوفتاده، به تخمم! پول ندارم برم خرید به تخمم…………همینجوری ادامه دادم، پول مهد بچه هارو ندادم به تخمم، پدرم داره در میاد، به تخمم! دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم به تخمم! بله فقط همین ۲ کلمه رو بگین، زندگیتون عوض میشه، حالا ممکنه بعضی از دوستان بگن Bobby چه بی ادب شده! نه والا، من فقط نظرم خیره و میخوام به شما دوستان کمک کنم!
حالا فهمیدین چرا ما مردا راحت تر میتونیم به جنگ مشکلات بریم! حالا این خانومای بدبخت برن صد سال دیگم بجنگن و بگن که مردو زن برابرن، آخه عزیز من شما تخمت کجا بود که ماشینت داغون شد بگی به تخمم؟
خانوما البته میتونن بگن به جهنم، که توصیه نمیکنم چونکه اصلا آرامبخش نیست، از اون بدترش اینه که بگن بلا بوده رفع شده! این که دیگه آرامبخش که نیست هیچی، خودشم اعصاب رو بیشتر تحریک میکنه! اصلا حرف بلا و ملا این چیزارو نزنین که حالتون بدتر میشه!
از اینا جالبتر، حرف خانم یکی از دوستان بود که میگفت، برو حتما صدقه بده! گفتم صدقه واس چی دیگه؟ واسه اینکه ماشینم داغون شده؟ گفت نه، واسه اینکه برای خودت اتفاقی نیوفتاده! گفتم ملا یکروز داشت خدارو شکر میکرد، یکی ازش پرسید ملا چی شده؟ گفت خرم ۳ روزه گم شده، حالا من دارم خدارو شکر میکنم، گفت ملا خرتو که از دست دادی، تازه شکرم میکنی؟ گفت اره، شکر میکنم که خودم سوار خره نبودم، و گرنه من هم الان ۳ روز بود که گم شده بودم! حالا این صدقه دادن من هم میشه مثل شکر کردن ملا! تو دلم گفتم شما زنا همین حرفارو گفتین که خدا بهتون تخم نداده دیگه!
الان که من دارم اینارو مینویسم دیرم شده، به تخمم، مردم دم مغازه منتظر میشن به تخمم، هزار تا فحش خواهر و مادر بهم میدن به تخمم….
و بالاتر از همه این حرفا، شمایی که الان داری اینو میخونین، میگین این Bobby هم زده به سرش، پاک *س خل شده! اونم به تخمم!
پ.ن.
من معمولا آدم بی ادبی نیستم این حرفا رو هم که نوشتم بخاطر عصبانیت شدیدمه آخه این دفعه سوم هست که این بلا با ماشین سر من میاد! دفعه اولش، حدود ۱۰ سال پیش بود، مجبور شدم ماشینو بندازم دور! دفعه بعدش ۲ سال و نیم پیش بود که یکی زده بود، جوری عقب ماشینو داغون کرده بود که اونم بردم تعمیرگاه گفت باید ۳۰۰ یورو بدی که ماشینو واست بندازیم دور! این دفعه سوم بود! من تعجب میکنم که چجوری میشه که هیچکی نمیبینه اینارو که شماره ماشینشونو بنویسه و تلفن بزنه به پلیس ، حالا اگه من یکوقت از بغل یک ماشین رد شم انگشت کوچیکم بخوره، به یک ماشین، ۲۰۰ نفر زنگ میزنن به پلیس!
View Comments
دوست خوبم. ا ببخشید من اگه زنم و بی ادبی می کنم. هرچند ادب، زن و مرد نمیشناسه. این اصطلاح به تخمم سالهاست ورد زبون منه و بهتون حق میدم واقعا آرامش بخشه. نمیخوام وارد چزییات علمی بشم و شما هم دست به کمر واستین و با غرور بگید به چی چیتون؟ مگه شما هم..؟ نه . البته که بنده ندارمش . اما خب ، اون یک جفت عضو محترم که شما بهش اشاره میکنید و خیلی راحت کل بدبختیهای عالم رو روی سرش خراب میکتید برای کل دنیا ارزشش به اندازه قلبه. حالا بیشتر از اون نباشه کمتر از اونم نیست . دوست بنده پشت فرمون که میشینه فحشی میده (البته زیر لب) که اصلا بطور فیزیکی در مورد ایشون کاملا رد شده ست ولی خب لابد آرومش میکنه. خواستم بگم ما هم از همین شعار انقلابی استفاده می کنیم و اصلا هم به تخممون نیست که تخم نداریم :-)
دیشب یک ساعت یک کامنت نوشته بودم در رابطه با این کامنت شما ندا جان وسطاش خوابم برده و یادم رفته که بفرستم حالا میبینم که نیست!
اره نوشته بودم که صحبت های شما منو یاد یک جوک بی مزه میندازه که مینویسم شما به با مزگی خودتون ببخشین!
میگن یک خانومه صداش خیلی نازک بوده وخیلی از این موضو رنج میبرده، میره پیش دکتر میگه اقای دکتر هر جوری میتونین این صدای منو یک خورده کلفت تر کنین که من دیگه اصلا روم نمیشه هیچ جا حرف بزنم با این صدا!
دکتر میگه فقط یک راه داره اونم تزریق هورمون مردونست!
خانومه میگه، مشکلی نیست، هر کاری میتونین انجام بدین که من دیگه به تنگ اومدم از دست این صدا !
دکتره اشتباها خیلی زیادی بهش تزریق میکنه ، هیچ کاریشم دیگه نمیشده بکنه، و خانومه میره!
بعد از چند هفته خانومه رو دوباره میبینه، میخوادا بفهمه که آیا اتفاق بدی افتاده یا نه، میپرسه، از نتیجه راضی هستین؟
خانومه با یک صدای خیلی کلفت و مردونه میگه، بله خیلی عالی بود!
دکتره تعجب میکنه ، میگه هیچ اثر بدی رو شما نذاشته؟!
میگه نه، فقط دستامو و پاهام خیلی مو در آورده که اونم به تخمم!
دیشب یک ساعت یک کامنت نوشته بودم در رابطه با این کامنت شما ندا جان وسطاش خوابم برده و یادم رفته که بفرستم حالا میبینم که نیست!
اره نوشته بودم که صحبت های شما منو یاد یک جوک بی مزه میندازه که مینویسم شما به با مزگی خودتون ببخشین!
میگن یک خانومه صداش خیلی نازک بوده وخیلی از این موضو رنج میبرده، میره پیش دکتر میگه اقای دکتر هر جوری میتونین این صدای منو یک خورده کلفت تر کنین که من دیگه اصلا روم نمیشه هیچ جا حرف بزنم با این صدا!
دکتر میگه فقط یک راه داره اونم تزریق هورمون مردونست!
خانومه میگه، مشکلی نیست، هر کاری میتونین انجام بدین که من دیگه به تنگ اومدم از دست این صدا !
دکتره اشتباها خیلی زیادی بهش تزریق میکنه ، هیچ کاریشم دیگه نمیشده بکنه، و خانومه میره!
بعد از چند هفته خانومه رو دوباره میبینه، میخوادا بفهمه که آیا اتفاق بدی افتاده یا نه، میپرسه، از نتیجه راضی هستین؟
خانومه با یک صدای خیلی کلفت و مردونه میگه، بله خیلی عالی بود!
دکتره تعجب میکنه ، میگه هیچ اثر بدی رو شما نذاشته؟!
میگه نه، فقط دستامو و پاهام خیلی مو در آورده که اونم به تخمم!
هاها. جوک با مزه ای بود. آقای ادمین جوکها به خودی خود که خنده دار نیستند. باید با مزه تعریفشون کرد تا اثر کنه. خنده دار ترین جوکها، تلخ ترین واقعیت های زندگی هستند. مرسی جواب دادین. به هر حال خواستم بگم این شعار انقلابی سالهاست هموطنهای ایرانی رو تسکین میده . :)
این قصه پارسال برای من اتفاق افتاد و تا امروز برای هیچکس تعریفش نکردم. فقط خدا میدونه و خودم. دلیلش رو شما هم بعدا که داستانو خوندید خواهید فهمید و مطمئنا بهم حق میدید که عاقلانه ترین کار هم همین بود که توی دلم نگهش دارم و ... .
یه بعدازظهر گرم تابستونی همین که ساعت کاریم تموم شد سریع دستک و دارمو جمع کردم برم خونه. سر و صورتمو توی آینه جیبیم برانداز کردم و ماتیکی زدم و عینک آفتابی جدیدمو زدم به چشم . واقعا هم تعریف نباشه عجب خوشگلی شده بودم . راه افتادم سمت خونه. از بس عجله داشتم اسانسور رو بی خیال شدم و پله ها رو دوتا یکی کردم و از اون ساختمون زدم بیرون. سر راهم از دکه روزنامه فروشی ، مجله همیشگیمو خریدم و یه لبخند گل و گشاد هم از یارو تحویل گرفتم. بعدشم توی ایستگاه تاکسی سوار تاکسی شدم و راننده تاکسی هم از توی آینه هی منو وارسی میکرد منم اصلا به روی خودم نیوردم و رومو سمت پنجره کرده بودم و بیرونو تماشا میکردم. گذشته از این حرفها و تعریفها ، من آدمی نیستم که به مردا زل بزنم یا جلوشون ادا اطوار بیام. البته هر زنی عشق میکنه ببینه بقیه محو خوشگلیش شدن ولی کلا عادت ندارم جلف بازی در بیارم ولی باید اعتراف کنم گل از گلم شکفته شده بود میدیدم حتی بقیه توی خیابون دست از کار میکشن و اگه شده یه نیم نگاه بهم میندازن. تا رسیدم سر خیابونمون ، رفتم سر سوپرمارکت همیشگی , دیدم یه آقای مسنی هم مشغول خریده و کلی هم گیجه , براش راه باز کردم و گفتم آغا لطفا شما اول خریداتون رو بکنید بعدش من، (کلی هم به ادب و نزاکت خودم می بالیدم)و ماءالشعیر همیشگیم رو خریدم. اما خداییش فروشنده اصلا به من زل نمیزد و خیلی عادی برخورد میکرد. از نجابتش خوشم اومد و توی دلم بهش احسنت می گفتم.. سر راه یه پسره 9-10 ساله مسیر مخالف منو طی میکرد . از 10-12 متری می دیدم چطوری به من زل زده . با خودم گفتم عجب چشم دریده ای شدن بچه های این دور زمونه. از کنار هم گذشتیم و یه لحظه برخلاف عادتم ، برگشتم نگاش کردم دیدم ای بابا، بیشرف اونم برگشته منو بر و بر نگاه میکنه. سرمو پایین انداختم و اومدم خونه. وقتی داشتم از راهرو میگذشتم از آینه قدی توی راهرو سر و ریخت و جمال و جذابیت بی انتهامو برانداز کردم تا خودم هم کمی مستفیض بشم و...مات و مبهوت اون چیزی شدم که توی آینه می دیدم . نمیدونم چند دقیقه جلوی آینه خشکم زده بود ولی همینقدر میدونم که برای چند روز شوکه بودم. یکی از شیشه های عینک آفتابی جدیدم افتاده بوده و نمیدونم این بلا کی سر من اومده بود اون موقع که با عجله از پله ها پایین می دویدم یا ...؟ دیگه مگه مهم بود؟؟ خلاصه قیافه آدمها و لبخندهای ملیحشون یکی یکی جلوی چشمم ظاهر شد و منو میگی؟ هر ثانیه یه آه می کشیدم. یه آه بلند. غلو نمیکنم. این آه از حسرت نبودا. ( آه= خاک بر سرت کنن. ) به هر حال من با اون عینک یک چشمم، بعدازظهر روزنامه فروش و راننده تاکسی و عابرین پیاده و بقال و پسربچه و ... رو ساختم.
با حال بود ندا جان، من خداییش فکر کردم که شلوارتو یادت رفته بود پات کنی!! :lol:
با حال بود ندا جان، من خداییش فکر کردم که شلوارتو یادت رفته بود پات کنی!! :lol:
ندا جان
شیشۀ عینک آفتابیت افتاده بود و متوجه نشدی ؟ خدایش یعنی حس نکردی جلوی یه چشمت هوا تاریک شده و جلوی اون یکی روز روشنه ؟
انسانه دیگه هر چیز ازش سر میزنه !!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آدمین جان ، در مورد تخم و این جور مسائل نوشتی ، یاد یه جًک افتادم . البته یکم بی ادبیه ، دیگه خودتون بزرگواری کنین و ببخشین . یه کم کمکی داستان شما هم از این چیزا داشت دیگه !
به یه خروس میگن : ما یه مرغ داریم روزی 10 تا تخم میکنه !
عروسه میگه : به ...م که دارین ، من 2تا تخم دارم روزی 10 تا مرغ میکنم
رضا جان به همه مقدسات نه والاه . همیشه میگن وقتی قراره یه بلایی سر آدم بیاد ، زمین و آسمون هم در این زمینه همکاری میکنن .
من تا این تاریخ با ترس و لرز عینک می زنم .
رضا جان، من این نوشته رو روزی که نوشتم، ناراحت بودم و از دستم در رفت وگرنه همه میدونن که من آدم بی ادبی نیستم! :roll:
چندین بار هم میخواستم که این نوشته رو پاک کنم اما با توجه علاقه زیاد هموطنان به اینجور مطالب، دلم نیومد! باور کن الان هم که چند سالی از نوشتن این مطلب بی سر و ته میگذاره، روزی نیست که ۵۰-۶۰ نفری این نوشته رو نخونن!