نوشته مهدی امیری مدیر سایت در آگوست 31, 2009
چند روز پیش جاتون خالی مهمون داشتیم،خانوم یکی از دوستان که دفعه اولش هم بود پیش ما اومده بود، هرچی بهش تعارف میکردیم نمیخورد! نزدیکای ساعت ۸ دیدم که گفت خوب حالا دیگه وقت خوردن و نوشیدنه، تازه ما فهمیدیم که خانم روزه هستن و بخاطر این همه چیرو رد میکرد، گفتم خوب یک کلمه میگفتی و خیالمونو راحت میکردی، ما کم کم داشتیم خیال میکردیم که قهری! گفت نخواستم بگم چونکه دیدم شما تو این خطا نیستین! گفتم کی گفته که ما اهل روزه نیستیم، خانم من خودش هر روز روزه میگیره من هم که میبینی روزه نمیگیرم بخاطر اینه که مسافرم و هنوز تو این سی و خوردهای سال قصد نکردم، نمازم رو هم ۲ رکعتی میخونم! دنیا رو چی دیدین، شاید همین امشب بارو بندیل رو بستیم و دست زنو بچهرا گرفتیم و راهی کشور ٔگل و بلبل خودمون شدیم، چرا حالا بیام بیخودی قصد کنم ، گشنگی و تشنگی هم بکشم، کدوم آدم عاقلی میاد از ۴ صبح تا ۸ شب، توو این چله تابستون پدر روده و معده خودشو در بیاره، ۱۸ ساعت هیچی نخوره و ننوشه اونوقت تا اذون گفتن بیفته به جون غذا و مخلفات؟ خانم دوستمون گفت حالا اگه خرما دارین بیارین تا من روزمو باز کنم، پرسیدم حالا حتما باید خرما باشه؟ گفت خرما باشه بهتره اما اگر هم که نیست من با یک چایی شیرین هم میتونم روزه مو باز کنم، گفتم چایی که خدارو شکر تو خونه ما همیشه روبراس یک کیک خیلی خوشمزم تازگی کشف کردم گرفتم بخورین، موقع باز کردن روزتون یک خورده هم برای ما مسافرا دعا کنین!
چایی و کیک رو آوردیم خدمت خانم، خانوم منم که روزه بود دوتایی رفتن نشستن تو آشپزخونه و مشغول خوردن شدن، بعد از نیم ساعتی که برگشتن و شادو شنگول شده بودن شروع کردن به تعریف از کیکی که خورده بودن، خانوم دوستم اینقدر تعریف کرد که همه دوستان میخواستن بدونن که این کیک چی هست! مجبور شدیم که به هر کسی یک تیکه تعارف کنیم تا امتحان کنن، همه تعریف کردن، یکی از دوستان گفت این کیک من رو یاد یک چیزی میندازه، مزش خیلی برام اشناس اما هرچی فکر میکنم نمیدونم چیه، گفتم والا من هم از مواد اولیش و چی توش هست اطلاعی ندارم، فقط میخورم و میگم به به، دوستمون ولکن نبود گفت میشه جعبشو بیاری ببینیم چی توش هست، خیلی دلم میخواد بدونم این مزه آشنا چیه! گفتم چشم، همین الان، رفتم تو آشپزخونه و جعبرو آوردم براش که ببینه چی توو این کیک هست که اینقدر خوشمزش کرده، عینکشو زد و شروع کرد به مطالعه نوشتههای روی کیک، مام مشغول حرف زدن بودیم که یکدفعه گفت، اره فکرشو میکردم، این کیک رو با شراب قرمز درست کردن! ببین اینجام نوشته،Rot Wein که به فارسی میشه شراب قرمز، آقا این خانم من و خانوم دوستمون اینو شنیدن و مثل ROT WEIN قرمز شدن، خدا رحم کرد که چاقو ماقو دستشون نبود وگرنه من الان اینجا نبودم که این داستان رو برای شما بنویسم! هر چی بد و بیراه به دهنشون اومد به من گفتن، بعدشم دوتایی رفتن به سمت دستشویی که دهناشونو آب بکشن! گفتم بابا بیخودی ادا اطوار درنیارین، چه شرابی، چه آشی، چه کشکی، من اگه میدونستم شراب قرمز توو این کیک هست که نمیدادم شماها حرومش کنین! این کیک رو با شیره انگور درست میکنن، اینجا که مردم انگور هارو حروم نمیکنن ازش شیره درست کنن با شیر برنج بخورن! اگه رو جعبش بنویشن شیره انگور که هیچکی لب بهش نمیزنه، مجبورن بنویسن شراب قرمز، شمام اصلا خودتونو ناراحت نکنید، مگه اصلا این کیک به این خوشمزگی طعم الکل داشت؟ یا اینکه الان سرتون گیج میره و فیتیلتون رفته بالا؟ گفتن ما چه میدونیم طعم الکل چیه، ما نه پدرمون عرقخور بوده نه مادرمون! گفتم مال مام نبودن اما اگه یک چیز بخوریم که توش الکل باشه میفهمیم، بیاین جای این حرفا از من تشکر کنین که شیرینی به این خوشمزگی واستون آوردم، گفتن تو هم که همش چرت و پرت میگی، روزه مارو باطل کردی، حالا یک چیزی هم بهت بدهکاریم؟ گفتم من چیکارم، شما خرما و چایی شیرین میخواستین، میخواست جلو شیکمتونو بگیرین! مارو بگو که اومدیم ثواب کنیم و میخواستیم که از روزه گرفتن شما، یک چیزی هم به ما برسه که اقلاً تو اون دنیا که داریم تو آتیش جهنّم گریل میشیم، یکی بیاد بگه یادت میاد اون روز تو خونتون کیک خوشمزیی به اون دوتا خانم روزه دار دادی، من هم بگم بله، بگه بیا بخاطر اون کارت بگیر این کوکا کولای تگری رو بخور حال کن تا دوباره آتیش رو برات چاق کنیم که ایندفعه خوب کباب شی! بعدشم اگر که باز هم ناراضی هستین من همین جا گناه اینکار رو به گردن میگیرم، تمام این اقایون و خانمها هم شاهد، ما که باید تا ابد به خاطر کارامون در آتیش جهنّم بسوزیم، اینم روش، بذار بشه ابد و ۲ ماه، کوکا کولای تگری هم نخواستیم ، به من اصلا نیومده ثواب کنم ، واسه اینم که این درسی بشه برام که دیگه از این اشتباهها نکنم، امشب هرکدوم از شما دو نفر و همه مهمونهای عزیزی که اینجا تشریف دارن هر گناهی بکنن، من گردن میگیرم، برین حال کنین، بازم بگین این بابی خیرش به کسی نمیرسه!
View Comments
20
هاها قبول باشه . مگه نان و شراب جزو غذاهای آسمانی نیست برای رسیدن به عاقبت به خیری :-)
توی دانشگاه ما یک همکلاسی داشتیم از بس هیز بود اسمشو گذاشته بودیم لیزر. یعنی چشماش مثل لیزر تا دورترین مسافت هر دختری رو رسد میکرد.
خلاصه از بخت بد و خرابی روزگار ، این بابا روزه میگرفت . بعد سر کلاس درس ، اذان مغرب که گفته میشد این بابا سرشو میچرخوند کل کلاس که دخترا رو دید بزنه . بچه ها میگفتن ببینید بهنامی داره روزه شو افطار میکنه :-))))
این یارو اسمش رو عوض کرده بوده! وگرنه ما که اسممون بهنامه، شخصیت ازمون می باره! مگه میشه آدم اسمش که هیچ، فامیلیش بهنامی باشه اینقدر ناجور باشه! چشم چرونی که هیچ، آخه روزه دیگه چرا می گیری ناجور آبروبر!
بهنام آقا شرمنده من وقتی میخوام مثال بزنم یا میگم محمود یا بهنام و بهزاد . شما به دل نگیرید :-)