سال نو مبارک!

دوستان فرا رسیدن سال ۲۰۱۲ را به همه  ایرانیان غریب ، در سرتاسر دنیا تبریک گفته و برای تک تک شما عزیزان آرزوی سالی پر از برکت و خوشی و سلامتی میکنم! (more…)

Continue Readingسال نو مبارک!

کلاغه میگه قار قار!

نوشته مهدی امیری می 26, 2010 خانوم  بچه هاش یکماهی بود که رفته بودن ایران، بعد از کارش چونکه هوا خوب بود به دوستش زنگ زد که برن تو شهر…

Continue Readingکلاغه میگه قار قار!

!ادب مرد به ز دولت اوست

نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹ نمی‌دونم این چه عادت زشتیه که بعضی‌ از ما ایرانیها داریم، بعضی‌ از ماها، اکثرا  جوونتر ها، خیلی‌ که با همدیگه دوست میشن، برای…

Continue Reading!ادب مرد به ز دولت اوست

ادب مرد به ز دولت اوست!

نویسنده مهدی امیری ۵ آوریل ۲۰۰۹

نمی‌دونم این چه عادت زشتیه که بعضی‌ از ما ایرانیها داریم، بعضی‌ از ماها، اکثرا  جوونتر ها، خیلی‌ که با همدیگه دوست میشن، برای نشون دادن دوستی و صمیمیت خیلی‌ زیاد، به همدیگه فحش خواهر و مادر میدن! یادم میاد چند وقت پیش فرودگاه اورلی پاریس بودیم (more…)

Continue Readingادب مرد به ز دولت اوست!

نپتون!

دوست عزیزم، همونی که زرشک پلو رو با کوبیده میخوره! اومده دیروز پیشم، یک ساک خرید هم دستش!
ازش  میپرسم، چیه تو هم رفتی خرید عید؟
میگه نه بابا، عید ما ۴ ماه دیگست!
گفتم بچه های ما این حرفا حالیشون نیست، (more…)

Continue Readingنپتون!

باز امشب باید جلو تلویزیون خوابم ببره!

ارسال‌شده در نوشته‌های بابی در می 27, 2009
امشب فوتباله، اونم چه فوتبالی! FC Barcelona در برابر Manchester United،  چندین هفتس  که منتظر این مسابقم! فوتبال یعنی‌ این، ۲ تا ابر قدرت فوتبال با هم بازی می‌کنن اونم تو یک کشور بیطرف! اینجا معلوم می‌شه کی‌ چند مرده حلاجه!
مسابقه یک ربع به ۹ به وقت ما شروع میشه و من مطمئن هستم که ۱۰ دقیقه به ۹ صدای خور خور من تو اتاق میپیچه!  (more…)

Continue Readingباز امشب باید جلو تلویزیون خوابم ببره!

آش با کوکو سبزی!

دوستانی که مثل من سعادت زن و بچه داشتن رو دارن میدونن که شنبه ها، روزیه که باید بری برای خانواده خرید کنی، منم امروز مثل هر شنبه صبح قبل از اومدن سر کار باید ترتیب خرید آخر هفته رو میدادم.
(more…)

Continue Readingآش با کوکو سبزی!

!تصادف

 مهدی امیری در می 24, 2009 خیلی‌ سال بود میشناختمش، علی‌ رو میگم، هنوزم دلم نمیاد بگم خدا بیامرزتش! یعنی‌ اصلا باورم نمی‌شه که دیگه علی‌ پیش ما نیست، دیگه…

Continue Reading!تصادف

خرید مناسب و ارزان در وین

دوستان امروز میخوایم یک مقدار در باره خرید کردن اجناس مختلف  در اتریش وبلاخص در  وین صحبت کنیم؛ اصولا هموطنان عزیز،  همشون  استادن و همه سوراخ سنبه ها را از ما بهتر میشناسند و احتیاجی به این نوشته ما ندارن اما (more…)

Continue Readingخرید مناسب و ارزان در وین

!الاغ

چند روز پیش، با خانومم نشسته بودیم و داشتیم در باره آدمایی که میان جشن  تولد دختر بزرگمون حرف میزدیم، دخترکوچیکه هم داشت واسه خودش نقاشی میکرد! خانومم گفت :…

Continue Reading!الاغ

مادام….مادام….مادمازل! + 18

 نوشته‌ مهدی امیری  در می 9, 2009

چندین سال قبل،یادش بخیر! به قول معروف سال به سال گویی دریغ از پارسال! بگذریم، چی‌ داشتم می‌گفتم؟ آها، از سال‌های گذشته، خدمت شما عرض کنم که من جزو کارهای مختلفی‌ که کردم یکی‌ هم رانندگی‌ تاکسی‌ بوده، که اتفاقا هم از همه کارایی که تا حالا افتخار انجام دادنشونو داشتم بیشتر دوست داشتم! هر روز ، در مورد من شاید بهتره بگم هر  شب، چونکه من شب‌ها کار می‌کردم، هر شب که میرفتیم سر کار (more…)

Continue Readingمادام….مادام….مادمازل! + 18

تولد مضاعف!

Vienna 22 Nov 2011 برای اکثر دوستان امروز،  روزیه مثل همه روزهای دیگه، برای من اما روز بسیار مهمیه، امروز تولد دخترم بود، جای همگی خالی، تولدشم جشن گرفیم، خیلی…

Continue Readingتولد مضاعف!

اینترنت و عوارض جانبی!

دوستان میخوام امروز توجه پدر و مادر ها رو به موضوعی جلب کنم که به نظر من خیلی مهمه، اونم داستان بچه هاست و اینترنت، اینترنت دیگه پیر و جوون…

Continue Readingاینترنت و عوارض جانبی!

!عنکبوت زیبای من

ارسال‌شده در  نوشته‌های بابی در فوریه 8, 2010

نویسنده: مهدی امیری

خدمت شما عرض کنم که پارسال همین موقع‌ها بود، داشتم جارو میزدم، ایندفعه اما نه تو خونه بلکه تو مغازه!

بی‌ ادبی‌ میشه نوبت رسید به دستشویی، جارو  رو گرفته بودم می‌کشیدم به زمین ودر و دیوار.
هر چی‌ آشقال و کاغذ ماغذ و هر چی‌ بود می‌کشید تو و میبرد.
پشت سیفون، یک طاقچه هست که دستمال توالت‌ها رو اونجا میذارم، وقتی‌ کار به تمیز کردن طاقچه رسید، دیدم یک عنکبوت مثل برق دوید و رفت پشت دستمالا قایم شد!
هیچی‌ نگفتم, اصلا بروی خودم نیاوردم، انگار نه انگار که من اونجا چیزی دیدم!
جوری جارو میزدم که اون بدبخت رو قورتش نده! کارم که تموم شد، جارو رو جمع کردم اما پیش از اینکه از توالت برم بیرون رفتم اون دستمالی رو که طرف پشتش قائم شده بود ورداشتم!
بیچاره مثل بید داشت میلرزید، هیچ راه فراری هم نداشت.

https://youtu.be/ymD9CU43vSg

(more…)

Continue Reading!عنکبوت زیبای من

عنکبوت زیبای من!

ارسال‌شده در  نوشته‌های بابی در فوریه 8, 2010 نویسنده: مهدی امیری خدمت شما عرض کنم که پارسال همین موقع‌ها بود داشتم جارو میزدم، ایندفعه نه تو خونه بلکه تو مغازه!…

Continue Readingعنکبوت زیبای من!

دوست بیاد ماندنی!

دوستان سعی کنین که دوستان و آشناهاتونو فراموش  نکنین، ازشون بی خبر نمونین، با همدیگه در ارتباط باشین، نمیدونین با یک تلفن کوتاه، با چند  جمله صحبت و حال و احوال، چقدر طرف مقابلتون رو خوشحال میکنین!
من خودنم دیروز با یکی از دوستان نشسته بودیم تو مغازه که در باز شد (more…)

Continue Readingدوست بیاد ماندنی!

خرید در روز های تعطیل در وین !

دوستان همونطوری که مطلع هستید، مغازه ها در  وین و کلا در تمام   اتریش در روز های تعطیل، اجازه باز کردن ندارند!   ما ایرانی هام که خیلی وقتا درست…

Continue Readingخرید در روز های تعطیل در وین !

قصه های من و دخترام!

دختر کوچیکم دیروز اومده مغازه پیشم، میخنده، میگم بابا چرا میخندی، میگه بابی تو هم یه چیزیت میشه ها! میپرسم چرا بابی؟ میگه اخه تو خودت iphone داری اونوقت بازم رفتی…

Continue Readingقصه های من و دخترام!