ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 5, 2009
نمیدونم این چه عادت زشتیه که بعضی از ما ایرانیها داریم، بعضی از ماها، اکثرا جوونتر ها، خیلی که با همدیگه دوست میشن، برای نشون دادن دوستی و صمیمیت خیلی زیاد، به همدیگه فحش خواهر و مادر میدن! یادم میاد چند وقت پیش فرودگاه اورلی پاریس بودیم با یکی از بچهها میخواستیم بریم لندن، هنوز یک ساعتی مونده بود تا پرواز هواپیما، به دوستم گفتم از حالا بریم تو هواپیما زوده بیخودی علاف میشیم، بهتره بریم تو رستوران، قهوهای بزنیم بعدا میریم سوار میشیم، اونم موافقت کرد، تو رستوران بهش گفتم تو برو جا بگیر من میرم وای میستم تو صف، معمولا وقتی که پرواز ایران ایر باشه ایرانی زیاده تو فرودگاه اما چونکه پرواز لندن داشتیم ایرانی ما اونجا ندیدیم، تو صف وایستاده بودم که یکدفعه آقائی که دو نفر از من جلو تر واستاده بود، بخیال اینکه کسی اونجا فارسی نمیفهمه روشو کرد به دوستش که ۴-۵ میز اونطرفتر نشسته بود با صدای بلند گفت، خار*سده تو چی میخوری؟ دوستشم بلندتر از اون جواب داد : مادر *حبه من که گفتم چایی میخوام!، در همین لحظه یارو برگشت که سینی ورداره، چشش صاف افتاد تو چش من، من هم که قیافم تابلو تابلوه، مثل اینکه رو سینم نوشته شده چو ایران نباشد تن من مباد! قیافه یک ترکیبی از میرزا تقی خان امیرکبیر، شاهنشاه آریامهر و احمدینژاد، مرده از نوک پاش تا فرق سرش قرمز شد عین لبو، منم همینجوری برو بر نیگاش کردم، پرسید آقا ببخشین شما ایرانی هستین؟ گفتم با اجازه شما، گفت من واقعا شرمندم، بخدا من قصدم بی ادبی نبود، این چرت و پرتا عادت شده واسمون، اینجام فکر همه چیزو میکردم غیر از اینکه یک ایرانی پشت سرم واستاده باشه، گفتم دوست عزیز، از جوونی مثل شما بعیده، آخه این چه عادت زشتیه؟ شما فکرشو بکنین الان اگه جای من یک خانوم ایرانی اینجا واستاده بود، شما اونوقت چی میخواستی بگی؟ شما الان که اینجایین، نماینده ملت ایران هستین، با بیش از ۷۰۰۰ سال تاریخ و تمدن، شما باید به این فرانسویها نشون بدین که فرهنگ و ادب ایرانی چیه نه اینکه به همدیگه فحش خواهر و مادر بدین، گفت استاد حق با شماس، واقعا که نمیدونم چی بگم، حرف حساب جواب نداره، من بازم از شما عذر خواهی میکنم، من با این دوستم از بچگی با هم بزرگ شدیم، با هم خیلی نداریم، گفتم بخاطر اینکه با هم ندار هستین، خواهر و مادر همدیگرو میجنبنین؟ خلاصه، ول کن طرف نبودم، هر چی اون بیشتر عذر خواهی میکرد من بیشتر سرزنشش میکردم، در ضمن این صحبتها رسیده بودیم دم صندوق، تا اومدم حساب کنم، طفلی دست منو گرفت و گفت، استاد سرم بره نمیذارم شما دست تو جیبتون کنین، هرکاری کردم نذاشت که نذاشت، پول قهوه منو دوستم رو حساب کرد گفت سفر بخیر، گفتم سفر شمام بی خطر، گفت بازم از شما عذر خواهی میکنم، شما درس بزرگی به من دادین، گفتم، ادب مرد به ز دولت اوست، هیچوقت اینو فراموش نکن.
برگشتم سر میز پیش دوستم، گفت ک*کش چقدر طولش دادی؟ هواپیما پرید، گفتم زرتو پرت نکن خار*سده واست مجانی تمومش کردم! گفت یارو کی بود موخشو کار گرفته بودی؟ گفتم از قرار معلوم اونی که نشسته اسمش خار*سدس اونیم که با من حرف میزد، بهش میگن مادر *حبه!