نیمه گمشده

چند وقتیه که میخوام ۲-۳ کلمه حرف حساب رو با شما عزیزان درمیون بزارم, بلاخره هرچی باشه, من چند تا پیرهن از شماها بیشتر کهنه یا پاره کردم . دوستان,…

Continue Readingنیمه گمشده

دوستی زن و مرد

خانومه میپرسه که شما آیا به دوستی معمولی بین زن و مرد اعتقاد دارین؟
میگم نه والا, به نظر من همچین چیزی نمیتونه وجود داشته باشه که یک زن و یک مرد, بتونن مدت طولانی با همدیگه دوست معمولی باشن, مثل مرد با مرد و زن با زن!
میگه, یعنی چی؟! چرا وجود نداشته باشه, مشکلش کجاست؟
میگم دوستی نزدیک (more…)

Continue Readingدوستی زن و مرد

آدم راستگو

دیشب یکی از دوستان تعریف میکرد, رفته بودیم یک کافه, میز بغلی, دو تا دختر خوشگل نشسته بودن, یکیشون رفت دومی تنها موند, خلاصه سر صحبتو باز کردیم و اومد نشست سر میز ما.

(more…)

Continue Readingآدم راستگو

یک روز به یاد ماندنی

دوستان امروز جاتون خالی با دخترام رفته  بودیم سینما, بلیطو که گرفتیم, هنوز بیشتر از یکساعت تا شروع فیلم مونده بود. گفتم بچه ها اگه  گرسنتونه, این بالا  رستوران خوبی…

Continue Readingیک روز به یاد ماندنی

عنکبوت زیبای من!

ارسال‌شده در  نوشته‌های بابی در فوریه 8, 2010 نویسنده: مهدی امیری خدمت شما عرض کنم که پارسال همین موقع‌ها بود داشتم جارو میزدم، ایندفعه نه تو خونه بلکه تو مغازه!…

Continue Readingعنکبوت زیبای من!

!عنکبوت زیبای من

ارسال‌شده در  نوشته‌های بابی در فوریه 8, 2010

نویسنده: مهدی امیری

خدمت شما عرض کنم که پارسال همین موقع‌ها بود، داشتم جارو میزدم، ایندفعه اما نه تو خونه بلکه تو مغازه!

بی‌ ادبی‌ میشه نوبت رسید به دستشویی، جارو  رو گرفته بودم می‌کشیدم به زمین ودر و دیوار.
هر چی‌ آشقال و کاغذ ماغذ و هر چی‌ بود می‌کشید تو و میبرد.
پشت سیفون، یک طاقچه هست که دستمال توالت‌ها رو اونجا میذارم، وقتی‌ کار به تمیز کردن طاقچه رسید، دیدم یک عنکبوت مثل برق دوید و رفت پشت دستمالا قایم شد!
هیچی‌ نگفتم, اصلا بروی خودم نیاوردم، انگار نه انگار که من اونجا چیزی دیدم!
جوری جارو میزدم که اون بدبخت رو قورتش نده! کارم که تموم شد، جارو رو جمع کردم اما پیش از اینکه از توالت برم بیرون رفتم اون دستمالی رو که طرف پشتش قائم شده بود ورداشتم!
بیچاره مثل بید داشت میلرزید، هیچ راه فراری هم نداشت.

https://youtu.be/ymD9CU43vSg

(more…)

Continue Reading!عنکبوت زیبای من