نوروزتان پیروز

دوستان, بسیار خوشحالیم که میتوانیم نوروز دیگری را با شما عزیزان جشن بگیریم , قبل از هرچیزاز خدواند سلامتی و شادکامی برای همه هموطنان آرزو کرده و امیدواریم که سال…

Continue Readingنوروزتان پیروز

هندونه شب یلدا

پارسال بود بخاطر شب یلدا, با دخترم رفته بودیم بازار میوه فروشا, هندونه بگیریم, میوه فروشه تاجیکی بود, تا دید که با دخترم فارسی حرف میزنم, گفت,ایرانی؟ چله, چله, هندونه!…

Continue Readingهندونه شب یلدا

سبزه عید

دوستان, امروز میخوام سبزه های عیدی  رو که برای اولین بار در  زندگیم, خودم با دستای خودم بدون هیچ کمکی , آماده کردم به شما نشون بدم!
من از اون خانومی که الان اسمش یادم نمیاد تشکرمیکنم که با گذاشتن ویدیویی در یوتیوب , مرحله به مرجله به ما نشون داد که چطور دست به این کار خطیر بزنیم و همونجوری که شمام شاهد خواهید بود (more…)

Continue Readingسبزه عید

جشن عروسی

۱۷ سال بود که ایران نرفته بود ،وقتی بلیتشو تو هواپیمایی گرفت  خیلی هیجان زده بود، ۴ روز دیگه فرودگاه و دیدن خانواده ، مادر ،برادرا  و خواهرا ،  تو این مدت  چند  بار دایی و عمو شده بود اما هیچکدوم از این بچه ها رو ندیده بود! فقط تلفنی صدای  چند تاییشون رو شنیده بود، همم اولین حرفی که میپرسیدن  این بود که ، دایی، عمو کی دیگه میای ایران،  ما کی دیگه  میتونیم  شما رو ببینیم؟!
از همه بیشتر اما بعد مادرش، دلش واسه داداش کوچیکش تنگ شده بود، خیلی تو این چند سال، دلش هواشومیکرد، وقتی داشت از ایران میرفت، تازه سیبیلاش در اومده بود، حالا واسه خودش مردی شده بود میخواست زن بگیره!
رفتن به ایرانشم  فقط بخاطر عروسی داداش کوچیکش بود. (more…)

Continue Readingجشن عروسی

……یارو گفت

نوشته مهدی امیری در فوریه 6, 2010

خیلی‌ اخماش تو هم بود، با صد من عسل هم نمیشد خوردش، گفتم چی‌ شده رفیق ؟ نبینم اینجور اوضات در هم بر هم باشه، خیلی‌ پریشونی!
گفت میخواستی چی‌ بشه؟ پدرم در اومده، نمیدونم من چه گناهی کردم که اینجوری باید کفارشو پس بدم! (more…)

Continue Reading……یارو گفت