اینا دیگه خیلی خرن
چند وقت پیش دوستان, با دخترم رفته بودیم جایی که اسبا رو نگهداری میکردن. دخترم پرسید, بابی تو سواری هم بلدی؟ گفتم آره بابا جون من بچگی هام , سرگرمیم,…
چند وقت پیش دوستان, با دخترم رفته بودیم جایی که اسبا رو نگهداری میکردن. دخترم پرسید, بابی تو سواری هم بلدی؟ گفتم آره بابا جون من بچگی هام , سرگرمیم,…
بهش میگم یک سگم ندارم که بغلش کنم یک عکس باهاش بندازم بزارم تو فیس بوک, زیرش بنویسم من و تنها دوست واقعیم فی فی , هزار نفر لایک کنن…
دوستان من قبلا هم در باره اسم گذاشتن رو بچه ها مطالبی نوشتم و میدونین که تا حدی در این مورد حساسم، وقتی اسمای عجیب و غریب میشنوم ، دیگه جلو دهنمو نمیتونم بگیرم!
امروزم تو مغازه نشسته بودم که آقایی ایرانی تشریف آورد تو مغازه و پرسید (more…)
ارسالشده در نوشتههای بابی در ژوئن 6, 2009