خرس برفی
دوستان دیشب بالاخره, اولین برفی که بشه بهش گفت برف, روما در وین داشتیم, البته چند باری تو این زمستون برف اومده بود اما خیلی خفیف و نه اونقدر که…
دوستان دیشب بالاخره, اولین برفی که بشه بهش گفت برف, روما در وین داشتیم, البته چند باری تو این زمستون برف اومده بود اما خیلی خفیف و نه اونقدر که…
دوستان این شاهرضای داستان ما هیچ ربطی با رضا شاه و این حرفا نداره, تو شهر ما و اصولا در تمام ایران رسم بود که که وقتی یکی رو میخواستن عزت و احترامش کنن یک شاه جلو اسمش میزاشتن, مثل شاه مهدی یا شاه محمود , حالا این آقا رضای ما, چه جوری معروف شده بود به شاهرضا کسی نمیدونست, هیچ کس هم نمیدونست, پدر و مادرش کی بودن, کجا زندگی میکرد, اصلا فک و فامیلی داشت , نداشت, هیچکی اخرشم نفهمید! شاهرضای ما یک خورده خل وضع بود بیچاره (more…)
می 19, 2009 نوشته مهدی امیری
نوشته مهدی امیری Mehdi Amiri می 17, 2010 life is a play چند وقت پیش با برادرم که رل یک آدم فهمیده و دانشمند رو بازی میکنه! صحبتی داشتیم…
نوشته مهدی امیری 21, 2009
تلفن زنگ زد, محسن بود, گفت: چه طوری؟ گفتم: مثل همیشه, نفسی میاد.
گفت: والا همونشم واسه تو زیاده, حیف اون اکسیژن!
گفتم:: لطف شما همیشه شامل حال من بوده, خود خرت چطوری؟
گفت: میزون, همه چیز عالی.
پرسیدم خانومت خوبه؟ مثل اینکه خونه نیست, خیلی داری با جرات پشت تلفن حرف میزنی!
گفت: اره اونم خوبه, امروز دوره دارن با خانوما, از صبح رفته, تا آخر شب هم نمیاد.
گفتم: خوش بحالت, قدر ازادیتو بدون!
گفت: تو چی میگی دیگه, تو که خانم بچههات الان چندین هفتس رفتن مسافرت؟
گفتم: حالا میخواستم واسه تو هم خوشحال باشم, ناراحتی؟ (more…)
ارسالشده در نوشتههای بابی در ژوئن 6, 2009