! شامی که کوفتمون شد

دوستان چند شب پیش ، نمیدونم بگم جاتون خالی یا نگم! شام خونه یکی از دوستان دعوت بودیم، اینا  یک دختر ٤-٥ ساله خیلی شیرین  و بامزه هم دارن به اسم ملیکا، خلاصه همه ما  مهمونا کلی سرگرم  بودیم با این ملیکا خانوم تا رسیدیم به شام خوردن، ملیکا خانوم شامشو قبلا خورده بود و داشت  دور میز میپلکید و با مهمونا حرف میزد.
خانوم صابخونه   که فکر کرد ممکنه بچش مزاحم  مهمونا باشه رفت تو اتاق ملیکا، تختشو مرتب کرد و از اونجا صدا زد: ملیکا جون بیا دیگه بخواب عزیزم  که صبح زود باید بلند شی بری مهد.
ملیکا که هنوز نمیخواست بره بخوابه داد زد  نه مامی صبر کن مهمونا شامشونو کوفتشون کنن بعدا من  میرم میخوابم !
آقا لقمه تو گلوی همه ما گیر کرد، نمیدونستیم  چیکار کنیم! ، بخندیم بد، هیچی نگیم بد تر!
خانومه برگشت پیش ما، سرخ شده بود عین   لبو، شروع کرد  با دخترش دعوا  کردن  که بی ادب این حرفا چیه تو میگی؟
دخترطفلی هم زد زیر گریه ، میگفت مامان من که چیز بدی نگفتم!
مامانش خیلی از همه عذر خواهی کرد و گفت میدونین، راستش تقصیر خود منه! آخه  این بچه هر وقت منو صدا میزنه و من دارم غذا  میخورم، میگم یک دقه   صبر کن غذامو کوفتم کنم،  الان میام! ملیکا هم فکر میکنه کوفت کردن یعنی خوردن!

This Post Has 7 Comments

  1. Parastoo

    کوفت مامانش و خودش بشه!!!

  2. نه بابا پرستو جان این حرفو نگو, مامانش خیلی مامان خوبی بود, همون کوفت ما بشه بهتره! 😆

  3. Parastoo

    دختر مامانه ,بابا نداشت که مامانه کوفت باباش بشه!؟

  4. Parastoo

    پس مامانه کوفت باباهه شده!!!!

  5. دقیقا, خداییش به چند صباحی کوفت شدن میارزید اما نه بیشتر! 🙄
    حالا که صحبتش شد, فردا سراغشو بگیرم ازش بپرسم ببینم دوست نداره کوفت من بشه! :mrgreen:

  6. Parastoo

    عجب صورتکایی میذاری!!!
    به یادمن کوفتش کن!!!

Leave a Reply